بخشی از کتاب پزشک و روح
یک کشاکش اخلاقی یا کشاکش درونی به پدیدآمدن رواننژندی وجودی منتهی میشود. تا آنجا که انسان بتواند با اخلاقیات خود که با ضرورتهای عصر هماهنگ نیست به کشاکش برخیزد، خواهد توانست بهطور عام از خرافهاندیشی و رواننژندی جمعی یا گروهگرایانه ایمن باشد؛ برعکس، انسانی که به رواننژندی جمعی یا گروهگرایانه دچار است، درصورتی بر این حالت خود چیره خواهد شد که بتواند یک بار دیگر صدای ضرورت و آزادی اندیشیدن را از درون خود بشنود و آن را پذیرا باشد. پس رواننژندی وجودی خواهد توانست رواننژندی گروهگرا را شفا بخشد! چند سال پیش در همایشی در این مورد سخن میگفتم. پس از پایان همایش، آن دسته از همکارانم که در کشورهای زیر سلطهی حاکمیتهای خشن زندگی میکردند، نزدم آمدند و گفتند: «ما با این پدیده بهخوبی آشناییم، ما این حالت را بیماری کارگزاران (حاکمان) مینامیم.» شماری از کارگزاران حزب بر اثر بیداری و درک ضرورتهای درونی یا وجدانیشان از نظر عصبی درهم شکستهاند و آنگاه با خرافهاندیشی سیاسیشان شفا یافتند. خرافهاندیشی بهصورت نمادهایی «بلورین» (متبلور) میشود و به ایجاد یک واکنش زنجیرهای میانجامد. این واکنش زنجیرهای روانشناختی حتی از واکنش زنجیرهای مادی بر اثر انفجار بمب اتمی خطرناکتر است. زیرا هرگز نمیتوان پیش از بهکار بردن بمب اتمی از واکنش زنجیرهای روانشناختی نمادها استفاده کرد. بهاینترتیب باید از آسیبدیدگی روحی عصر خود بهعنوان نوعی همهگیری (اپیدمی) روانی سخن به میان آوریم؛ و بر آن بیفزاییم که همهگیریهای جسمی از پیامدهای مشخص جنگ محسوب میشوند، حال آنکه همهگیریهای روانی بهگونهای نهفته از جنگ نشئت میگیرند. در آزمونهایی که همکاران من روی بیماران غیررواننژند انجام دادهاند، تنها در یک مورد هیچیک از چهار نشانهی رواننژندی جمعی دیده نشده است، درصورتیکه در پنجاه درصد دیگر بیماران دستکم سه نشانه از مجموعهی چهارگانه وجود داشته است. درنهایت، این چهار نشانه را میتوان به ترس انسان از مسئولیت و گریختن از آزادی نسبت داد. ولی مسئولیت و آزادی، قلمرو معنویت و روحانیت انسان را در بر میگیرد. بههرحال، بشر عصر ما از هرآنچه طرحواره و تظاهر عریان روحانیت است بیزار است و این بیزاری شاید انعکاس پوچگراییای باشد که بر او تحمیل شده است و بهندرت هم توجیه میشود.
دیدگاه خود را ثبت کنید