ترجمه: وازریک درساهاکیان
کتاب هزار پیشه، رمانی نوشته ی چارلز بوکوفسکی است که اولین بار در سال 1975 منتشر شد. داستان این رمان عجیب، جذاب و به یاد ماندنی به سرگردانیها و دغدغههای نویسنده ای به نام هنری چیناسکی در آمریکای درگیر در جنگ جهانی دوم می پردازد. چیناسکی که از خدمت سربازی معاف شده، از شهری به شهر دیگر و از شغلی به شغل دیگر می رود و همیشه نیازمند پول است اما نه آنقدرها که مجبور شود به هر قیمتی شغل خود را نگه دارد. زندگی روتین این شخصیت را فاحشه ها، اتاق های نمور، افسردگیهای گاه و بیگاه و دعواهای ناشی از مستی شکل داده است. رمان هزار پیشه، تصویری شفاف و هنرمندانه از زندگی در پایین ترین سطوح اجتماع و اعتیاد به الکل است و به خوبی می تواند کتابدوستان را با دنیای تخیلات عجیب بوکوفسکی آشنا کند.
من کسی بودم که در انزوا شکوفا میشد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بی آب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیفم میشدم. به تنهاییام افتخار نمیکردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. کمی نوشیدم.(هزار پیشه)
امید تمام چیزی ست که آدم احتیاج دارد. فقدان امید است که آدم را دلسرد میکند. روزهایی را یادم میآید که در نیو اورلینز بودم، دورانی که هفته ها با دو بسته شکلات پنج سنتی روزم را سر میکردم تا مجال نوشتن داشته باشم. اما گرسنگی، متأسفانه، کمکی به پیشرفت هنر نکرد؛ فقط باعث پس رفتش شد. روح انسان در شکمش ریشه دوانده. آدم بعد از خوردن استیک و نوشیدن یک پنج سیری بهتر می نویسد، خیلی بهتر از موقعی که فقط یک شکلات پنج سنتی خورده. اسطوره ی هنرمند گرسنه بیشتر به یک شوخی می ماند.(هزار پیشه)
آخر واقعا چطور می شود آدم خوشحال باشد از این که ساعت ۶:۳۰ با زنگ ساعت بیدار بشود، از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که در واقع زور می زند برای کس دیگری کلی پول دربیاورد و درنهایت هم ازش می خواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد؟(هزارپیشه)
دیدگاه خود را ثبت کنید