کتاب «کلکسیونر» رمانی نوشته «جان فاولز» است که نخستین بار در سال 1963 وارد بازار نشر شد. «کلکسیونر»، داستان «فردریک کلگ» است: مردی غیرعادی و به شدت تنها که به جمع آوری پروانه ها علاقه دارد. او به تازگی شیفتگی وسواس گونه ای را به دختری دانشجو به نام «میراندا گری» پیدا کرده و همزمان با تحسین و ستودن دختر از راه دور، نقشه ای را در ذهنش شکل می دهد که به او اجازه خواهد داد دختر را به دست آورد—مانند یکی از پروانه هایش. «فردریک» خانه ای در مناطق حاشیه ای می خرد، به همراه ابزار و وسایلی که فکر می کند دختر به آن ها نیاز خواهد داشت. «فردریک» متقاعد شده که اگر «میراندا» را برباید و او را پیش خودش نگه دارد، دختر بالاخره به او علاقه پیدا خواهد کرد.
تنها مشکل، «میراندا» بود. موقعی که برنده شدم، برگشته بود خانه، تعطیلات دانشگاه هنر بود، و فقط توانستم شنبه صبح ببینمش. تمام مدتی که در لندن بودیم و خرج می کردیم و خرج می کردیم، در این فکر بودم که دیگر نمی بینمش.(کلکسیونر)
ولی بعد با خودم می گفتم حالا که پولدار شده ام، می توانم شوهر خوبی برایش باشم، اما دوباره ته دلم می گفتم مسخره است، آدم ها فقط به خاطر عشق ازدواج می کنند، خصوصا دخترهایی مثل «میراندا».(کلکسیونر)
حتی زمان هایی بود که فکر می کردم فراموشش خواهم کرد. ولی فراموش کردن چیزی نیست که دست خودت باشد، برایت اتفاق می افتد. منتها برای من اتفاق نیفتاد.(کلکسیونر)
دیدگاه خود را ثبت کنید