نمایش فهرست مطالب
قسمت هایی از کتاب:
شازده کوچولو با خودش گفت:
فکر می کردم خیلی ثروتمندم چون گلی داشتم که فقط در همه دنیا یه دونه از اون پیدا میشه، درحالیکه اون فقط یه گل سرخ معمولیه، یه گل سرخ معمولی با سه تا آتشفشان که ارتفاعشون تا زیر زانوهام هستن و یکیشون شاید تا ابد خاموش بمونه… با اینا نمیشه یه شازده کوچولوی واقعی شد
روباه گفت: آدم وقتی چیزی رو اهلی کنه اونو میفهمه، آدما دیگه وقتی برای فهمیدن ندارند ، اونا همه چی رو همین جوری حاضر و آماده از مغازه ها می خرند، اما هیچ مغازه ای نیست که دوست بفروشه و به همین دلیل آدما بدون دوست موندن. اگه تو یه دوست می خوای پس منو اهلی کن..
شازده کوچولو پرسید: برای اهلی کردن تو باید چیکار کنم؟
روباه گفت:
باید خیلی صبر و حوصله داشته باشی، اولش با فاصله روی همون چمن ها میگیری و میشینی و من زیر چشمی تورو نگاه می کنم، و تو هیچی نمی گی. حرف زدن باعث تمام بد فهمی های آدماست، بعدش هر روز یه خورده نزدیکتر میای..
..
روباه گفت:
آدما این واقتیت ها رو فراموش کردن، اما تو نباید فراموش کنی، تو تا آخر عمر مسئول چیزی هستی که اهلیش کردی، تو مسئول گلت هستی…
مترجم : مجید مردانی
دیدگاه خود را ثبت کنید