کتاب زنده به گور اثر برجستهی صادق هدایت، دربردارندهی 8 داستان کوتاه بر اساس زندگی شخصی، افکار تاریک و شخصیت خاص و متفاوت این نویسنده و روشنفکر پرآوازهی ایرانی است.
خلاصهای از داستانهای کتاب زنده به گور:
این کتاب نخستین بار در سال 1309، در چاپخانهی فردوسی تهران انتشار یافت و تا کنون به زبانهای مختلفی مانند انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کرهای ترجمه شده و عنوان آن برگرفته از داستان اول به نام زنده به گور است.
«زنده به گور»: احوالات مردی را با افکار تاریک به تصویر میکشد که از زندگی خسته و ناامید شده و با انواع مختلفی از راههای خودکشی، در تلاش برای پایان دادن به زندگیاش است.
«حاجی مراد»: داستان مردی بازاری و همسرش را به تصویر میکشد؛ خانوادهای بدون فرزند و مردی که به همسرش علاقهمند، اما نسبت به او بدبین است. همین شک و دودلی دستمایهی اصلی داستان میشود و آن را به نحوی متفاوت پیش میبرد.
«اسیر فرانسوی»: داستان مسافری در یک هتل است که با پیشخدمت هتل دیدار و شروع به صحبت در مورد یک کتاب جنگی میکند.
«داود گوژپشت»: داستان پسری به نام داوود با قوز بزرگی بر پشتش است. همه داوود را تمسخر میکنند تا اینکه روزی او سر به بیابان میگذارد و در راه با اتفاقهای مختلفی روبهرو میشود.
«مادلن»: داستان پسری ایرانی است که با دختری فرانسوی به نام مادلین آشنا میشود. بعد از معاشرت، مادلین پسر را به خانهاش دعوت میکند.
«آتشپرست»: داستان فلاندن است که خاطرات باستانشناسی خود در ایران را برای دوستش در یک مهمانخانه تعریف میکند.
«آبجی خانم»: داستان دختری است که صورت زیبایی ندارد و همین موضوع باعث شده تا خواستگار نداشته باشد، دختر به نماز و قرآن رو آورده است تا اینکه خواهرش عروس میشود.
«مردهخورها»: داستان دو زن بیوه را روایت میکند که شوهرشان مشهدی رجب، مرده است. آنها در حال جروبحث بودند که با دزدی روبهرو میشوند.
«آب زندگی»: داستان سه برادر است که هر کدام راهی را پیش میگیرند تا زندگی خود را بسازند و از پدر خود جدا میشوند.
صادق هدایت را بیشتر بشناسیم:
صادق هدایت یکی از مشهورترین و محبوبترین نویسندگان ایرانی است و بسیاری از منتقدان همچنان کتاب بوف کورِ وی را برجستهترین و بهترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران میدانند. وی در جوانی به گیاهخواری روی آورد و در همین خصوص کتاب «فواید گیاه خواری» را نوشت. هدایت معتقد بود که اگر انسانها میخواهند جنگ از میان برود باید دست از کشتن حیوانات بردارند.
او در طول حیات خود آثار ماندگار بسیاری به رشتهی تحریر درآورد که از میان آنها میتوان به زنده به گور، حاجی آقا، وغ وغ ساهاب و ... اشاره کرد.
جملات برگزیده کتاب زنده به گور:
- چقدر هولناک است! وقتیکه مرگ آدم را نمیخواهد و پس میزند!
- هرکسی مطابق افکار خودش، دیگری را قضاوت میکند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.
- یک احساساتی هست، یکچیزهایی هست که نمیشود به دیگری فهماند. نمیشود گفت، آدم را مسخره میکنند.
- کسی تصمیم به خودکشی نمیگیرد، خودکشی با بعضیهاست و در خمیره و در سرشت آنهاست، نمیتوانند از دستش بگریزند.
- من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، مردم، همهاش به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یکچیز پوچ و بیمعنی است.
- یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد، کسی زبان من را نداند، میخواهم همهچیز را در خود حس بکنم. اما میبینم برای این کار درست نشدهام.
در بخشی از کتاب زنده به گور میخوانیم:
حس میکردم که تنم میپرید، دهنم خشک شده بود، سردرد کمی داشتم، تقریباً به حالت اغما افتاده بودم، چشمهایم نیمهباز بود. نفسم گاهی تند و گاهی کند میشد. از همهی سوراخهای پوست تنم، این گرمای گوارا به بیرون تراوش میکرد. مانند این بود که من هم به دنبال آن بیرون میرفتم. خیلی میل داشتم که بر شدت آن بیفزاید، در وجد ناگفتنی فرورفته بودم. هر فکری که میخواستم میکردم. اگر تکان میخوردم، حس میکردم که مانع از بیرون رفتن این گرما میشد. هر چه راحتتر خوابیده بودم، بهتر بود. دست راستم را از زیر تنهام بیرون کشیدم، غلتیدم، به پشت خوابیدم، کمی ناگوار بود، دوباره به همان حالت افتادم و اثر تریاک تندتر شده بود. میدانستم و میخواستم که مردن را درست حس بکنم. احساساتم تند و بزرگشده بود. در شگفت بودم که چرا خوابم نبرده. مثل این بود که همه هستیِ من از تنم به طرز خوش و گوارایی بیرون میرفت. قلبم آهسته میزد، نفس آهسته میکشیدم، گمان میکنم دو سه ساعت گذشته. در این بین کسی در زد، فهمیدم همسایهام است، ولی جواب او را ندادم و نخواستم از جای خود تکان بخورم.
حاجی مراد
اسیر فرانسوی
داود گوژپشت
مادلن
آتشپرست
آبجی خانم
مردهخورها
آب زندگی
دیدگاه خود را ثبت کنید