رمان : حسرت
نویسنده : رهایش
ژانر : عاشقانه - اجتماعی
خلاصه :
عشق کهنه و پنهان کاوه بعد گذشت چند سال از مخفی ماندنش رو می شه و این اتفاق همزمان می شه با رو شدن واقعیات دیگه ای از گذشته. …
پایان خوش
عشق کهنه و پنهان کاوه بعد گذشت چند سال از مخفي ماندنش رو مي شه و اين اتفاق همزمان مي شه با رو شدن
واقعیات ديگه اي از گذشته.
مقدمه:
دلتنگم، دلتنگ همه ي سالهاي رفته، دلتنگ همه ي روزها، دلتنگم، دلتنگ نبودن همه عاشقانه هايم. دلم تنگ
نیست، دلم ديگر نیست. دلي نمانده تا دلتنگ باشم. نیستم، گم شده ام. در گذشته ي گنگ و مبهمي جا مانده ام که
حال و آينده ام را در سیاهي فروبرده است. در حسرت رفتن روزهاي رفته.
تموم روز سگ دو زده بودم تا داروهاي مامان رو پیدا کنم اما نتونسته بودم و کلافه و خسته و ناامید و گرسنه و يخ زده
و داغون داشتم بر مي گشتم خونه که موبايلم زنگ خورد.
کیان بود. با دستاي سر شده از سرما دکمه موبايل رو فشردم و هنوز الو نگفته صداي عصبانیش گوشم رو کر کرد!
بیشتر بخوانید :
دیدگاه خود را ثبت کنید