نام رمان : میان لاشه ایستگاه متروکه
ژانر : عاشقانه
نویسنده : رهایش
خلاصه : نگاه از چهره ی سیه چرده ی مرد گرفت و تنه بالا کشید و ایستاد.
- الله دار قرار بود خودش بیاد.
- خودش یه خرده ناخوش احوال بود مهندس. کاری اگه هست، به من بگین.
- کاری نیس. کاری که تو بخوای بکنی نیس. بهش بگو بهتر که شد یه سر بیاد اینجا
بیشتر بخوانید :
علی
خیلی قشنگه - کتابای رهایش رو از دست ندید