فهرست مطالب
مقدمه
مجتمع هاى سلولى و زنجیره هاى مرحله اى
دو مفهوم كلیدى در نظریه هب
نظر هب درباره نحوه ایجاد زنجیره هاى مرحله اى
دو نوع یادگیرى از نظر هب
نظریه برانگیختگی
محرومیت حسی
محیط هاى غنى
ماهیت ترس
حافظه دراز مدت و حافظه کوتاه مدت
واپس زنی دراز مدت
انتقادها از نظریه هب
بخشی از متن
مقدمه
نظریه هب به ما کمک خواهد کرد تا درک صحیح تری از اصول یادگیری داشته باشیم و باشناختی که از نظریه وی به دست می آوریم موفقیت ما در درمان بیماران به خصوص بیماران نورولوژی نیز افزایش خواهد یافت.
محققین در ارتباط با یادگیرى نظریه هاى متفاوتى ارائه كرده اند. بى تردید همه آنها بر پاره اى از حقایق درباره فرآیند یادگیرى تأكید مى ورزند و حقایق دیگرى را نادیده مى گیرند. در مرحله فعلى از تاریخ روانشناسى، به نظر مى رسد كه براى كسب درست ترین تصویر از فرآیند یادگیرى باید آماده باشیم تا آن را از زوایاى مختلف بنگریم.
یادگیرى یك اصطلاح كلى است كه براى توصیف تغییرات رفتار بالقوه كه از تجربه ناشى مى شوند به كار مى رود.از آنجا كه اكثر رفتارهاى آدمیان یاد گرفته مى شود، بررسى اصول یادگیرى به ما كمك مى كند تا علتهاى رفتارى را درك كنیم. آگاهى از فرآیند یادگیرى نه تنها در فهم بهنجار و انطباقى به ما كمك مى كند، بلكه امكان درك بیشتر شرایطى را كه منجر به رفتار ناسازگار و نابهنجار مى شود نیز به ما مى دهد، و درنتیجه روشهاى مؤثرتر درمانى را به وجود مى آورد.
هب اولین نظریه پردازى است كه عمدتا بر مباحث عصبی-فیزیولوژیكى تأكید مى ورزد و همچنین نظریه او به رویدادهاى شناختى نیز وابسته است. نظریه او باعث پیوند علم عصب شناسی با روانشناسی شده است که امروزه از آن تحت عنوان "نوروپسیکولوژی" یاد می شود.
هِب در 22 ژوئیه (جولاى) 1904 در چستر واقع در استان نوا اسكوتیاى كانادا متولد شد. او در 1925، درجه لیسانس خود را از دانشگاه دال هوزى دریافت كرد. هب در ایام تحصیل خود در دانشگاه مك گیل با روش پاولفى آموزش دید و پس از نوشتن رساله اش درباره كارهاى پاولف، در سال 1932 به اخذ درجه فوق لیسانس نائل آمد. او در سال 1936 درجه دكترى (Ph.D) خود را از دانشگاه هاروارد گرفت. هب در سال 1980، پس از پنج سال مطالعه بر روى بیماران (1942-1937)، به نتیجه اى درباره یادگیرى رسید كه بعدها بخش مهمى از نظریه او شد:
«تجربه دردوران كودكى به طور طبیعى مفاهیم، روشهاى تفكر و راه هاى ادراك را به وجود مى آورد كه بر روى هم هوش را مى سازند. صدمه وارد شدن به مغز كودك به این فرآیند لطمه مى زند، اما همان صدمه مغزى پس از بلوغ تأثیر بد كودكى را ندارد».
تا حد زیادى هب را مى توان عامل عمده اى براى مورد احترام واقع شدن تبیین هاى نوروفیزیولوژیكى دانست. هب نخستین كسى است كه به دنبال یافتن وابسته هاى نوروفیزیولوژیكى پدیده هاى روانشناختى، نظیر یادگیرى، به جستجو پرداخت. در نتیجه كوشش هاى هب، روانشناسى فیزیولوژیكى امروزه بسیار معروف است و در زمینه هاى بسیارى فراتر از آنچه هب و دانشجویانش مورد مطالعه قرار دادند رفته است.
او در دانشگاه شیكاگو، هنگامى كه با «لَشلى» كار مى كرد،متقاعد شد كه مغز به صورت یك جعبه تقسیم پیچیده عمل نمى كند بلكه به صورت یك كل داراى ارتباط درونى كار مى كند. این مفهوم گشتالتى از مغز زمانى بیشتر تقویت شد كه هب با «ویلدر پنفیلد» به فعالیت پرداخت و مشاهده كرد كه نواحى بزرگى از مغز انسان را مى توان برداشت بدون اینكه در كاركرد ذهن خللى وارد آید.
هب (1949) نظر داد كه نهضت رفتارگرایى را باید تنها اولین مرحله انقلاب در روانشناسى دانست، انقلابى كه علیه مكاتب فلسفى ذهن گرایانه قدیمى تر به وجود آمده بود. بنا به اعتقاد هب، رفتارگرایى بر مطالعه عینى رفتار آشكار تأكید دارد و این كارى نیك است، اما با تأكید تنها بر مطالعه رفتار، رفتارگرایان بچه را با آب لگن به دور ریخته بودند. هب مى گفت، اكنون ما آماده ایم تا مرحله دوم انقلاب را پیش ببریم- یعنى مطالعه فرآیندهاى شناختى به طور عینی.
هب رویكرد نوروفیزیولوژیكى را نسبت به مطالعه فرآیندهاى شناختى برگزید، اما این تنها یكى از این نوع رویكردهاست. براى هب(1959)، آنچه مهم است این است كه مطالعه فرآیندهاى شناختى را نباید بیشتر از این نادیده گرفت. جاى خوشبختى است كه بسیارى از پژوهشگران روانشناسى از پیشنهاد هب استقبال كردند. روانشناسان گشتالت، پیاژه، تولمن، بندورا و روانشناسان خبرپردازى، نظریه پردازانى هستند كه فرآیندهاى شناختى را مطالعه كرده اند، اما بر خلاف رویكرد هب، ایشان بر مفاهیم نوروفیزیولوژیكى تأكید نداشته اند.
و ...
دیدگاه خود را ثبت کنید