.۱همساز کردن سازمان با نیازهای محیطی.
.۲تغییر رفتار کارکنان و همسو ساختن آنها با نیازهای نو. سازمانهای کنونی در محیطهای متحول و پویایی قرار گرفته اندکه مدیران و رهبران آنها باید با نیروها و موانعی که در مقابل کوششهایشان جهت زنده نگهداشتن سازمان وجود دارد مقابله کنند ، این مقابله به وسیله تغییر صورت می گیرد .
تغییر یک واقعیت سازمانی است و رسیدگی به تغییر یکی از کارهای هر مدیری می باشد.
تحولات در یک سازمان نیاز به یک تسهیل کننده دارد . افرادی که به عنوان کاتالیزور عمل می کنند و مسؤلیت مدیریت فرآیند تغییر وتحول را می پذیرند عامل یا عوامل تغییر نامیده می شوند .
عامل تغییر می تواند مدیر ، کارمند یا افراد خارج از سازمان (که به عنوان یک مشاور در آن سازمان به کار مشغول هستند ) باشد.
محیط هم نا مطمئن است و هم پویا ، سازمان را به مثابه قایق کوچکی می بیند که رودخانه ای خروشان را طی می کند ،مسافران این قایق افرادی هستند که با هم سفر نکرده اند، همه با رودخانه ناآشنا هستند قصد خود را نمی دانند ، در این رودخانه تغییر طبیعی و مدیریت تغییر فرآیندی مداوم است.
تغییر برنامه ای : کوشش آگاهانه و کلی در اداره رویدادها جهت دستیابی به نتایج از پیش تعیین شده.
تغییر خودجوش: برای بوجود آمدن این قبیل تغییر کوشش عمدی صورت نمی گیرد ، در اکثر موارد تغییرات خودجوش نتیجه مقابله و واکنش به آشفتگی هائی است که از رویدادها ناشی می گردد.
تغییر تکاملی: شامل کل دگرگونیهای بزرگ و کوچکی است که در بلند مدت در یک سازمان رخ می دهد.
کاربرد اساسی استراتژیهای ساختاری بیشتر در سطح کلان مطرح است که در موارد زیادی هدفهای تحول،تغییر بنیادی و همه جانبه ساختار سازمان و برپائی چارچوبهای نوین و بدون پیشینه است.
استراتژی وظیفه ای در سطح خرد بیشتر ناظر به طراحی، تغییر و تعدیل محتوا و سرشت شغل هاست.
بهبود فرآیندهای کار،چنانچه فرآیندهای برجسته و مشترک میان چند واحد سازمانی را در بر گیرد، بخشی از استراتژیهای کلان محسوب می شود.
علت ایستادگی افراد در برابر تغییر:
.۱منافع فردی
.۲عدم شناخت و تفاهم
.۳نبود اعتماد لازم نسبت به عامل تغییر
.۴ارزشیابی متفاوت از موقعیتها و برنامه های تغییر
...
بیشتر
دیدگاه خود را ثبت کنید