با انگشت اشاره، یک سمت بینی اش را گرفت و سوراخ دیگر بینی اش را روی رول صد دلاری گذاشت. محکم بینی اش را بالا کشید. لاین کوکائین با نظم خاصی وارد بینی اش شد. سرش را با نفس عمیقی بالا آورد. کمی از پودر سفید رنگ را روی لثه اش کشید و با کیفی کوک از سرویس بهداشتی بیرون زد. اگر میلاد می فهمید دوباره کوک زده، محال بود اجازه دهد امشب حتی از صد کیلومتری موتور سنگین دوست داشتنی اش هم رد شود.
قلبش داشت تپش می گرفت. دهانش خشک شده بود. پسرها آماده باش کنار پیست ایستاده بودند … بطری آب نیم خورده ی روی نیمکت محوطه را چنگ زد … گلویش از خشکی به سوزش افتاده بود … بطری آب را یک نفس بالا رفت … ضربه محکم میلاد که به کمرش زده شد؛ شوکه آب را قورت نداده بیرون تف کرد:
مگه مرض داری آخه احمق؟ نمیگی خفه میشم؟ میلاد مشکوک دماغش را نزدیک کاپشن پف دار زرد و مشکی آهیل آورد. نه بدتر سگ هار بو کشید: گل مل که نزدی امشب ها؟ بی حوصله میلاد را هول داد و سمت موتور مشکی متالیکش رفت: گمشو بابا مگه خلم میخوام پشت موتور بشینما! میلاد با تاسف سر تکان داد: تو از خل یه چی اونوور تری والا!
دیدگاه خود را ثبت کنید