این یادداشتها به قلم کسی نوشته شده که مدت هفت سال پشت دیوار آهنین، جایی که تودهایها و کمونیستهای جهان و مردم فریبخورده آنجا را «بهشت» میدانند بسر برده است. من نیز مثل بسیاری از کسانی که امروز زیر پرچم کمونیسم سینه میزنند روزی شیفته لنین و کتابهای او، شیفته زندگی آزاد در بهشت سرخ بودم و وقتی نام استالین را میشنیدم از شوق بدنم به لرزه میافتاد. ولی امروز پس از یک دوره سیاه که در صحرای ترکمنستان و در میان مردم شوروی زندگی کردهام خوب مفهوم «زندگی آزاد» شوروی، مفهوم «دموکراسی» و «زندگی سعادتمندانه»ای را که آن همه کمونیستها دربارۀ آن فریاد برداشتهاند میفهمم. این یادداشتها، خاطرات هفت سال زندگی سیاه – زندگی خونین و رقتآور است. شاید بسیاری از خواندن این یادداشتها مرا بشناسند و از سرگذشت من متأثر شوند و یا برعکس عدهای که تحت تاثیر تبلیغات کمونیستها قرار گرفته و فریب خوردهاند، نسبت به من بدبین شوند. ولی من وظیفه وجدانی خود میبینم که آنچه را در طی هفت سال زندگی در شوروی دیدهام در اینجا بازگو کنم و حقایقی را که شاید برای اولین بار افشا میشود، فاش سازم.
در این یادداشتها سعی کردهام آنچه را که در طی دوره سیاه هفت سال گذشته در روسیه و در بازداشتگاهها دیدهام نقل کنم و مخصوصا از آن عده جوانانی که فریب تبلیغات کمونیستها را خوردهاند تمنا دارم که این یادداشتها را به دقت مطالعه کنند و بدانند که هزاران نفر از جوانان آزادیخواه دنیا در بازداشتگاههای شوروی در سختترین شرایط زندگی میکنند. در حالی که اغلب آنها روزی شوروی را مثل همه فریبخوردگان وطن ما، سرزمین آزادی و مأمن زحمتکشان دنیا میدانستند ولی امروز درک کردهاند که روسیه «مدفن آزادی» است نه مأمن زحمتکشان.
مهرعلی میانجی
تهران - آذرماه 1333
دیدگاه خود را ثبت کنید