خلاصه:
نجوا دختری از جنس غم و تنهایی میخواهد زندگی را زندگی کند ولی هر لحظه به بنبست میخورد؛ بنبستهایی که آرکا آنها را باز میکند و کمکم عشقی جوانه میزند.
اما در پس این عشق، سایهی زنی نشسته که تاریکی را در قلب نجوا میکارد و آنقدر این جوانه بزرگ میشود که تمام اعتمادش از بین میرود.
آرکا فریاد میزند دروغ است و نجوا گوشهایش را میبندد. سوء تفاهمی به بزرگی نابودی عشق، آنها را از هم جدا میکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید