کتاب برادهها مجموعهای از گزین گفتههای شاعر معاصر، مرحوم سید حسن حسینی است که موضوعاتی مانند: هنر، هنرمند و نقد هنری، شعر و شاعران و موضوعات گوناگون را دربرمیگیرد.
در این کتاب نویسنده از هر دری سخن گفته است. از هنر، هنرمند تا نقد هنری که در آن به جایگاه هنر در میان مردم، نخبگان و صاحبنظران پرداخته و دربارۀ هنرمندان مقلد آورده است: هنرمندان مقلد هم مراتب و درجاتی دارند. همه طوطیها نمیتوانند حرف زدن انسان را تقلید کنند. وی دربارۀ نقش هنر در زندگی آن را به نردبان شبیهتر میداند تا آسانسور، زیرا وسیلۀ بالا رفتن است، اما بالا برنده نیست.
نویسنده در مقدمه کتاب به عنوان حرف اول چنین آورده است: برادهها سادهترین نامی است که میتوان بر این مجموعه نهاد و شاید هم برازندهترین تراشههای فکر در گوشه و کنار کارگاه خیال و برادههای قلم در کف آهنگری محقر تشبیه و تمثیل. سخت و مختصر است اما مفید بودنش را نمیدانم. امیدوارم مضر نباشد. در این دفتر سخن از هر دری است، اما یقین ندارم در هر سری بگیرد. باری این هم کاری است که شیرازهاش را پراکندگی و تعدد موضوعات بسته است.
حسینی در گزین گفتههایش هنرمند را متعهد عالم قدسی تعریف میکند و دربارۀ هنرمند میگوید: برای هنرمندی که با معاد مؤمن است «هنر مقطعی» و «هنر گذرا» ترکیباتی خالی از محتوا هستند. برای هنرمندانی از این دست هر اثری ماندگار است. وی نقاد را به پلیس تشبیه میکند که اگر بنا شد، سرقت هنری فراگیر میشود «آنجا که پلیس نقد نباشد، سرقت ادبی یک امر طبیعی است» در بخش با شعر و شاعران نویسنده در پی شعر و شاعران است که ستایندۀ عالم بالا و جهان قدسی باشد، تا دچار ضعف بینایی نگردد «شاعرانی که دچار ضعف بینایی هستند معمولاً در چاه زنخدان سقوط میکنند». وی دربارۀ شعر میگوید «یک شعر خوب یک راز سر به مهر است که شاعر و خوانندۀ شعر در افشا شدن آن سهم مساوی دارند». حسینی شعر را ناب تعریف میکند و در بند وزن و قافیه نمیداند «تسلط بر وزن و قافیه کار شاعری را آسان میکند اما شاعر نمیسازد».
در بخشی از کتاب برادهها میخوانیم:
- هنر، هواپیماست. هنرمند، خلبان آن و منتقدان خدمهی پرواز.
- شکنجهای که هنرمندان بیمایه و بخیل از هنر دیگران متحمل میشوند لزوماً به اعتراف و اقرار نمیانجامد!
- عظمت روحی یک هنرمند در لحظهی برخورد با هنرمندی که از او بالاتر است ظاهر میشود.
- از کرامات یک هنرمند متوسط یکی این است که هرگز در آثارش کشف تازه نمیبینی.
- «هنرمند بیطرف» ترکیب بیمعنی و ابلهانهای است. هنر یعنی طرفداری و هنرمند یعنی طرفدار.
- تردید در لحظهی خلق هنر، مثل چرت زدن هنگام رانندگی است.
- کار یک منتقد واقعی، تعریف از خال زیبای پشت دست هنرمند نیست. وظیفهی یک منتقد راستین، نشان دادن کورک پس گردن هنرمند است!
دیدگاه خود را ثبت کنید