رمان:#خانه_اربابی
نویسنده: فاطمهm
ژانر: #ارباب_رعیتی
خلاصه : ضربه های شدید میلاد به دلمو صورتم باعث میشد هر لحظه حالم بد شه. شالم از سرم باز شده بود اومد جلو سرمو داد بالا و تو چشمام زل زد . اخی عزیزم چیه صورتت درد میکنه حالت خیلی بده ! خوب میشی ۱ ساعت دیگه میشی مثل روز اول اره عزیزمممم. با همون شیطنت چشماش زل زد و .... خانه اربابی
دیدگاه خود را ثبت کنید