دانلود رمان عشق پیری اثر دل آرا دشت بهشت به صورت فایل PDF
تقریبا در سبک فیلم شام آخر
تعداد صفحه 309
نویسنده: دل آرا دشت بهشت
ژانر : عاشقانه ، انتقامی (تقریبا در سبک فیلم شام آخر)
خلاصه رمان :
این رمان دو بخش است .
خلاصه بخش اول: قصه قصه ی پسریه که تو سن ۲۵ سالگی دلبسته ی زنی میشه که ۳۵ سال ازش بزرگتره. عجیبه و همینطور از نظر بزرگتر ها رسوایی ولی شاید بین این دونفر عمق مطلب فرق کنه…..
خلاصه بخش دوم: سالومه دختری زیبا و بیست ساله اس که تحت فشار های عصبی تقریبا از خ و نه فرار می کنه تا به عمه پیرش که اون رو فقط یک بار در هفت سالگی دیده پناه ببره. اما وقتی به خ و نه عمه اش میاد متوجه میشه که ۱۲ سال از مرگ عمه اش گذشته و حالا مرد جوونی توی اون خ و نه …
نزدیکی ماشین بودم که با صدای فرید تو جام ایستادم و به سمتش برگشتم. فرید با دو خودش رو به من رسوند و در حالی که نفس نفس میزد گفت: چقدر تند راه میری تو. چند تا نفس عمیق کشید تا حالش جا اومد گفت: میشه با هم حرف بزنیم؟ به عرق های پیشونیم اشاره کردم و گفتم: بشینیم تو ماشین؟ با علامت سر باشه ای گفت و دوتایی سوار ماشین شدیم. ماشین رو روشن کردم و کولر رو زدم. چند دقیقه ای گذشت و بعد از اینکه کل سوالات امتحان رو با من چک کرد گفتم: فرید کارت همین بود؟! لبخند کج و کوله ای زد و گفت:
نه… راستش در مورد صابره. اخمی مصنوعی کردم و گفتم: چیه؟ بالاخره قبول کرد بهمون شیرینی سر کار رفتنش رو بده؟ فرید خندید و گفت: اونو که از حلقومش میکشم بیرون ولی.. راستش چیز دیگه ای میخواستم بگم. با نگرانی گفتم: چیزی شده؟! به چشم هام نگاه کرد و گفت: میدونی شایان صابر واقعا پسر خوبیه هم از لحاظ خانوادگی و هم اینکه پسر سالمیه اگر یا خصلت عيبي بدی داشت تو این مدت خودت متوجه میشدی. حس میکردم میدونم چی میخواد بگه. اخم عمیقی کرده بودم و منتظر بودم تا با گوشهای
خودم بشنوم اما فرید همچنان داشت مقدمه چینی می کرد. با لحن نه چندان دوستانه ای گفتم: فرید میشه حرف اصلیت رو بزنی؟ فرید برای لحظاتی سکوت کردو بعد از اینکه نفسش رو با قدرت بیرون فرستاد، گفت: راستش خودش خواست باهات صحبت کنه اما خجالت کشید… صابر خواست ازت اجازه بگیرم که مادرش رو بفرسته خونتون… برای امر خیر. سکوت بدی توی ماشین حکم فرما شد. با لحن محکمی گفتم: شيوا قصد ازدواج نداره. تا فرید خواست حرفی بزنه اجازه ندادم و گفتم: هفته پیش کنکور داده و تا تموم شدن درسش ازدواج نمیکنه …
دیدگاه خود را ثبت کنید