📕 #داستان_من
✍️ #مریلین_مونرو
🖋 معصومه عسکری
🔹در کتاب داستان من، اثر به یاد ماندنی مریلین مونرو، با جزئیات زندگی این بازیگر برجسته سینما، از زبان خودش بیشتر آشنا میشویم. زندگی این سمبل زیبایی در سینمای آمریکا به زبان خودش، روایتی تلخ شیرین از زندگی زنی است که پس از گذراندن روزهای بسیار دشوار به شهرت و محبوبیتی باورنکردنی رسیده است. روزهایی که شاید در لابهلای زرق و برق زندگی چندین سال اخیر و حواشیاش کمرنگ شده و مغفول مانده است. نورما جین مورتنسون، ملقب به مریلین مونرو، که به طور مادرزادی از اختلال دو قطبی رنج میبرد، در یتیمخانه بزرگ شد و گهگاهی چند خانواده سرپرستی او را برعهده میگرفتند؛ در چنین شرایطی نیز او از وضع مناسبی برخوردار نبود و از کودکی به کارهای طاقتفرسایی همچون نظافتکاری مشغول بود.
,ضعیت روحی و عاطفی مرلین نیز در این خانوادهها تعریف چندانی نداشت و بارها مورد خشونت کلامی، فیزیکی و تهدیدهایی قرار گرفته بود. او که از آغاز دوران نوجوانیاش متوجه نگاههای جنسیت زده و آلوده اطرافیانش شده بود و از این کالا انگاری نفرت داشت، در سن ۱۶ سالگی تن به ازدواج با مردی داد که بعدها به دلیل پیوستن او به ارتش از یکدیگر جدا شدند. پس از این حادثه تلخ، مرلین برای گذران روزگار مجبور به کار کردن در کارگاه اسلحهسازی شد. در آنجا با مرد عکاسی آشنا گشت که مسیر زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرد. این هنرپیشه جذاب آمریکایی پس از مدتی فعالیت در صنعت مدلینگ که نام و آوازهای قابل توجه در آن یافته بود، وارد دنیای بازیگری شد و در این حرفه خوش درخشید، چهره دوستداشتنی و جذاب او در این شهرت بیتأثیر نبود. بنیاد گلدن گلوب در سال ۱۹۶۲ این ستاره سینما را به عنوان یکی از محبوبترین بازیگران دنیا معرفی کرد. مرلین مونرو سالهای بسیاری را در فقر مطلق گذارند، اما آنچه بیش از هر چیز او را عمیقا ناراحت میکرد، تنهاییاش بود. تنهاییای که حتی در اوج شهرت و محبوبیت آن را احساس میکرد. بسیاری از خلاهای دوران کودکی مرلین، در شکلگیری شخصیت او و رفتارهای غیرطبیعیاش در بزرگسالی نقش داشتند. مریلینی که در این صفحات معرفی می شود، مخاطبین را شوکه خواهد کرد: زنی بااستعداد، باهوش و شکننده که بسیار پیچیده تر از زن اغواگری بود که مردم بر پرده ی سینما می.دیدند. این کتاب جذاب و خواندنی، زندگی شخصی و حرفه ای یکی از نمادهای فرهنگی آمریکا را از نقطه نظر منحصر به فرد خودش به تصویر میکشد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
هالیوودی که من میشناختم، هالیوود بدشانسی بود و بدبختی.
تقریباً هرکس را که میشناختم یا سوءتغذیه داشت یا به فکر خودکشی بود.
مثل یک بیت شعر بود: " آب، آب، همهجا آب، امان از یک قطره در دهان ما".
نام، نام، آوازه، اما یکی یک سلام هم به ما نمیکرد.
📕 #داستان_من (زندگینامه مرلین مونرو)
✍️#مریلین_مونرو
دیدگاه خود را ثبت کنید