در همان روزهایی که جنایت آسیابان “مرو” آخرین چراغ دودمان ساسانیان را فرو می کشت و ماهوی سوری با چنین خیانتی که به جای خداوندگار خویش می کرده، فره شاهی را آرزو می داشت، شاید در شهرهایی چون تیسفون و شوشتر و نهاوند و استخر وری و دیگر بلاد کسانی از ایرانیان بودند که چشم امید خویش را بدانسوی مرو، به شهرهایی که در آنسوی آموی بود، دوخته بودند و از آنجاها هر روزی انتظار خبر تازه ای را می کشیدند. خود یزدگرد نیز پیش از آنکه به تحریک ماهوی سوری در مرو، طعمه جنایت آسیابانی بی نام و نشان شود، شاید بدانسوی رود آموی امید بسیار داشت و گویا به همین سبب بود که نامه ها و رسولان با تحفه ها و هدایای بسیار به چین فرستاد و این امید را در دل می پرورد که شاید با یاری خاقان چین و به دست مردم و پادشاهان آنسوی رود آموی، بار دیگر بتواند آب رفته را به جوی باز آرد و آنچه را در تیسفون و شوش و نهاوند باخته بود در مرو و آموری و شاید بخارا و سمرقند از دشمنان بازستاند.
دیدگاه خود را ثبت کنید