خلاصه رمان: قلمرو رز، قلمرو تاریکی قلمرویی که من درون اون گیر کردم. مرد بی احساس و بی رحمی که توی دنیای تاریک خودش غرقه. و من، لیلی رز! دختر یتیمی که به اشتباه سوار پرواز وی آی پی شدم که اون مافیا رزرو کرده بود. و چی میشه اگه شاهد قتلی باشم، که نباید باشم؟ حالا من اسیر و گریبان یه مافیایی شدم که کل کشور از اون میترسن و میخوان ترورش کنن.
قسمتی از متن رمان قلمرو رز
با اسم و مشخصات فیک جزیره رو رزرو کردم برای دو ماه هیچکس نمی فهمه این جزیره برای اقامت ما حاضر شده.
توی ذهنم پر از سوال بود این افراد کی بودند و چی کار می کردند! لیلی احمق معلوم است که کارشان چه بود، آدم کشتند دیگر. افراد مافیایی همین کارها را میکردند. از تصور این که یک تیر در قلبم خالی میکردند و در همان جزیره جنازه را به دریا می سپاردند تن و بدنم به لرزه افتاد آرکا با اخم هایی در هم نگاهش را به سمتم چرخاند.
دیدگاه خود را ثبت کنید