این رمان راجب دختر دانشجویی هست که همش با دوستاش میره مهمونی و خوشگذرونی و اصلا رعایت اینو نمیکنه که کمتر بخوره و از حالت عادیش خارج نشه و از این روی داستان استادش هم توی مهمونیه ولی دختره نمیدونه و یجورایی از دختره مراقبت میکنه تا کسی بهش دست درازی نکنه و بقیه داستان رو خودتون در ادامه مطالعه میکنید …
چند تقه به در زدم و وارد کلاس شدم از استرس داشتم میمردم که حالا استاد باهام چه رفتاری میکنه .. به خاطر مهمونی دیشب دیر خوابیده بودم و صحب خواب موندم مرد خوش استایل و جد ای که بوی عطر تلخش از ۱۰ قدمی هم حس میشد خیره نگاهم کرد و گفت :
بفرمایید ؟؟
پس این استاد درس طراحیمون بود … اومدم برم بشینم با جدیت گفت:
– منظورم این بود امرتون !!
دیدگاه خود را ثبت کنید