جلد چهارم: جادوگر🐺🌙
خلاصه♥️:
کلادیا دِسانتوس همیشه حواسش به همهی جادوگرها بوده؛ به جز خودش!
اون وقتی فهمید که گروه جادوگرانش درگیر سیاهی و پلیدی شده، مخفیانه سعی کرد که جلوی پیشرفت این روند رو بگیره و با کمی کمک از جانب دخترخالهی نیمه جادوگر _ نیمه گرگینهاش، تسا، هرکاری که میتونست انجام داد تا دوستها و خانوادهاش رو تو راه درست و پاک نگه داره.
حالا جادوگران به دو گروه مجزا تقسیم شدن:
لشکر جادوگران لوسیانا که از جادوی سیاه استفاده میکنن.
و جادوگران سرگردان و اندک کلادیا که همراه با گرگینهها، علیه دشمن جنگیدن
دیدگاه خود را ثبت کنید