📚رمان پاییز را فراموش کن 👆
✍نویسنده: فهمیه رحیمی
📄خلاصه ی از داستان رمان:
صبح یک روز پاییزی آقای پوریا جهت انجام کارداخل تاکسی نشست لحظاتی بدون انکه حرکت کند به رو به رو چشم دوخت و آنگاه مانند کسی که کار فراموش شده ای را بهیاد آورد کیف دستی اش راگشود و نامه ای را بیرون کشید از متن نامه باخبر بود اما برای اطمینان باردیگرنامه رادرآورد……
♡
دیدگاه خود را ثبت کنید