عنوان: کتاب آرزو
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: سمیه نعیمی مؤید
تعداد صفحات کتاب: 88 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 6.86 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
جذابیت داستان های کتاب آرزو بیشتر به خاطر نحوهی داستان پردازی و پر و بال دادن به موضوعات روزمره است.
هاروکی موراکامی در داستان چهارم، یعنی «سامسای عاشق» ماجرای کتاب مسخ کافکا را به صورت وارونه روایت کرده که در نوع خود، جالب و قابل تامل است.
در غالب آثار موراکامی رگههایی از ناامیدی و نیهیلیسم جریان دارد. او نیز از دستۀ نویسندگانی است که زندگی فاقد از معنا را برنمیتابند و در آثارشان از آن انتقاد میکنند. در کتاب آرزو نویسنده از ارزش زندگی میگوید، از اهمیت تلاش و رسیدن به روشنایی امید.
قلم موراکامی بسیار جذاب است و داستانها خیلی روان نوشته شدهاند. اسم آرزو واقعأ برازندهی کتاب است و نشان دهندهی تمایلات و اشتیاق انسانیست. کتاب آرزو شامل پنج داستان کوتاه به ترتیب بانامهای دومین دزدی از نانوایی، دیدن دختر صد درصد دلخواه در صبح زیبای آوریل، دختر متولد، سامسای عاشق و رسوم اجدادی نسل من است.
استفاده از کلمات ساده و تاثیرگذار در کنار وجود اسامی شرقی و توصیف زندگی شرقی در برخی داستانها همراه با بازی با کلمات و دیالوگهای کوتاه و تاثیرگذار شخصیتهای داستان، بر جذابیت کتاب افزوده است. پنج پایان عجیب و شگفت انگیز در اینجا جمع شدهاند که هرکدام با زبان خودشان مفهوم آرزو را میرسانند. اگرچه ممکن است آن ولع، حرص، شیفتگی آنی و یا آرزوی قلبی باشد که مدتها مخفی مانده باشد.
موراکامی، اصلاً نویسنده ی عصا قورت داده ای نیست که به خاطر آثار ادبی اش مورد احترام باشد بلکه شخصیتی بسیار دوست داشتنی و متواضع است. مخاطبین با هیجان، لذت و برقراری ارتباطی صمیمی نسبت به آثار موراکامی واکنش نشان می دهند، انگار که این آثار، نامه هایی از یک دوست قدیمی هستند. شاید هم آثار او دقیقاً همین باشند. کتاب آرزو مثل بیشتر آثار موراکامی شامل داستان های کوتاه و بسیار جذاب هستند.
از خواب که بیدار شد فهمید دستخوش دگرگونی قرار گرفته و به گرگور سامسا تبدیل شده است. روی تخت به پشت خوابیده بود و به سقف زل زده بود. مدتی گذشت تا چشمهایش به بینوری عادت کند. سقف به ظاهر معمولی میآمد. از آن سقفها که همه جا به چشم میخورند. یک روزی با رنگ سفید نقاشی شده بود یا شاید کرم روشن ولی به خاطر سالها گرد و غبار به رنگ شیری چرک آلود تبدیل شده بود. بدون گچبری و ویژگی خاص، بدون پیام، بدون هیچ تزئینی.
نه بحثی، نه حرفی. نقش ساختاری خود که یک سقف بود را انجام میداد، اما از این فراتر نمی رفت. در گوشهای از اتاق، پنجره بلندی قرار داشت. سمت چپ او، اما پردهاش را برداشته بودند و به جای پرده چندتخته ضخیم روی قاب پنجره کوبیده بودند. بین تختههای افقی حدود یک اینچ فاصله افتاده بود. چه از روی عمد بوده و یا نه معلوم نبود، پرتوی صبحگاهی از میانشان میدرخشید و خطهای موازی درخشانی روی کف زمین ایجاد میکرد.
چرا انقدر بد سلیقه پنجره ها را بسته بودند؟ طوفان یا گردبادی در راه بود؟ یا از ورود کسی به داخل جلوگیری کرده بودند؟ یا از رفتن کسی. شاید او؟ مانع شده بودند؟ همچنان طاق باز به آرامی سرش را چرخاند و مابقی اتاق را بررسی کرد. به جز تختی که رویش دراز کشیده بود اثاثی ندید. نه صندوقی نه کمدی نه میزی نه صندلیای. نه نقاشی و ساعت و یا آیینهای روی دیوار. نه لامپ یا چراغ فرش یا قالیچهای هم روی زمین به چشمش نمیخورد.
فقط پارکت خالی دیوارها با کاغذ دیواری طرح شلوغی پوشیده شده بودند. اما بسیار کهنه و رنگ و رو رفته. چنان که در آن نور ضعیف سر درآوردن از اینکه طرحش چه بود تقریباً غیر ممکن بود. روی دیوار مقابل پنجره، یک در سمت راستش بود. دستگیره برنجی آن در جاهایی تغییر رنگ داده بود. به نظر میرسید این اتاق زمانی یک اتاق معمولی بوده؛ اما اکنون هیچ اثری از زندگی انسانی دیده نمیشد.
تنها چیزی که باقیمانده بود تخت تنهای او در آن وسط بود. هیچ روتختی و یا ملافه و روانداز و بالشی نبود؛ فقط یک تشک کهنه. سامسا نمیدانست کجا بود یا چه باید میکرد. تمام چیزی که میدانست این بود که الآن انسانی شده به اسم گرگور سامسا و چطور این را میدانست؟ شاید کسی در گوشش وقتی که خواب بوده زمزمه کرده بود؛ اما قبل از آن که گرگور سامسا بشود که بوده؟ چه بوده؟ (ص40 کتاب آرزو)
بیشتر آثار موراکامی به گونه ای هستند که انگار دو کتاب مجزا در یک جلد در کنار هم قرار داده شده اند؛ بدین صورت که دو داستان به ظاهر متفاوت در کتاب روایت می شوند و با پیشروی هر دو داستان، نقاط مشترک بین آنها بیشتر و بیشتر شده و درنهایت در نقطه ای به هم می رسند. موراکامی از این روش در بسیاری از کارهایش همچون کافکا در کرانه استفاده کرده است.
نویسنده کتاب آرزو مانند بسیاری از مردم ژاپن، عاشق و شیفته ی فرهنگ عامه ی آمریکا است. در حقیقت، برخی از منتقدین او اعتقاد دارند که موراکامی به اندازه ی کافی، «ژاپنی» نیست. در آثار او، ارجاعات زیادی از موسیقی کلاسیک یافت می شود. قهرمان داستان های موراکامی تقریباً همیشه انسانی ساکت، بی شیله پیله، منزوی و تنها است.
موراکامی، مفاهیمی چون شکوه، لذت، افسوس، بیگانگی و هیجان را در زندگی روزمره و اشیایی عادی چون کتاب، ترانه و یا یک کاسه ی پر از رشته از فرنگی پیدا می کند و داستان خود را با استفاده از این چیزهای ساده، از آخر به اول می سازد. داستان های موراکامی، لحنی عجیب اما متمایز دارند. او، استاد به وجود آوردن حال و هوایی به خصوص است و از همان صفحه ی اول تا آخرین کلمه ی داستان، این کار را با تسلط بی نظیری انجام می دهد.
حسی از فقدان، غم و فاجعه ای قریب الوقوع در آثارش وجود دارد که همیشه با احساسی از امید به رهایی، تلطیف و متعادل می شود. مخاطب در آثار او مثل همین کتاب آرزو با خشونت و مرگ مواجه می شود اما همچنین، مأمن هایی چون چاه های خالی، آسانسورهای جادویی و خانه های ساکت و پر از غذا در داستان هایش وجود دارند که می توان برای فرار از مشکلات به آن ها پناه برد.
در داستان های نویسنده کتاب آرزو همچنین، طنزی آن چنان نامحسوس و ظریفی وجود دارد که گاهی اوقات به سختی می توان جای دقیق آن را در متن مشخص کرد. موراکامی خیلی ساده داستان را آغاز می کند و پله پله آن را گسترده تر می سازد. او به مخاطب، فردی عادی را نشان می دهد که زندگی کاملاً نرمالی دارد. زندگی روتین برای این شخصیت، هم کسالت آور است و هم آرامش بخش.
اگر شما هم از طرفداران قلم این نویسنده شهیر هستید، مطالعه داستان های کتاب آرزو را به شما توصیه میکنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید