پی دی اف رمان ژنرال از ریحانه کیامری ژانر رمان : عاشقانه تعداد صفحات : ۷۹۴
خلاصه رمان : ژنرال! لوتیترین مردی که دنیا به خودش دیده…! محمدرضاجلیلی صاحب این لقب دهن پر کنه! مردی که تا به حال پیشقدم در ورود به هیچ رابطهای نشده… کسی که تو روابطش خط قرمزی نداره، هیچ دختری براش مهم نیست و فقط به خودش فکر میکنه تا اینکه یه خانم تخس و لجباز نظرشو جلب میکنه… زنی که روحیاتش خیلی به محمدرضا نزدیکه، مثل خودش یه جنگجوئه، یه مغرور پر ادعا!
قسمتی از داستان رمان ژنرال
ساعت از هفت و نیم گذشته بود که با نغمه تماس گرفت. به محض خوردن بوق اول صدایش در گوشی پیچید: _الو… محمدرضا روی نیمکت نشست. _سلام صبح بخیر، خسته نباشی. نغمه با حالی بسیار بهتر از دیشب بخاطر دیدن فرزندش، در حال خوردن صبحانه
گفت: سلام،صبح شماهم بخير. _حلما چطوره؟ لقمه ای را که برایش آماده کرد بود در دهانش گذاشت و لبخند زد. -به لطف شما خداروشکر خیلی خوبه.داره صبحونه میخوره. گل لبخند بر لبان محمد رضا نیز شکفت._شکر خدا. دکترش اومده؟ _گفتن نیم ساعت دیگه.
محمدرضا پا روی پا انداخت و به آسمان آبی و آفتابی اول صبح خیره شد. _خب پس من گوش به زنگم برگه ترخیص و داد بهم زنگ بزن بیام کاراشو بکنم. نغمه می دانست منظور محمدرضا هزینه ی ترخیص است… معذب جواب داد: هستم خودم. _باز که لجبازی کردی
شما اینجا دیگه واسه خاطر حلماست، جسارتا به قول خود حلما، به شما مربوطی نداره. حلما لقمه اش را قورت داد و گفت: _مامان کیه؟ _عمو رضاست. دستان کوچکش را فوری دراز کرد. _بده باهاش حرف بزنم تو رو خدا تو رو خدا. _شما صبحونه تو بخور اول …
دیدگاه خود را ثبت کنید