عنوان کتاب: مرده های بی کفن و دفن
به همراه نمایشنامه خلوتگاه
نویسنده: ژان پل سارتر
برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1964
مترجم: صدیق آذر
تعداد صفحات کتاب: 178 صفحه
کتاب مرده های بی کفن و دفن، نمایشنامه ای چالش برانگیز درباره ی ترس ها و رنج های جنگ است.
مفاهیم متعارف فلسفی سارتر درباره ی آزادی اراده و قدرت انتخاب در این کتاب به چشم می خورند اما به نظر می رسد که این نمایشنامه از احساسات بیشتری نسبت به برخی دیگر از آثار ژان پل سارتر بهره مند است. اثر جنگ بر روحیه ی انسانی آدم ها، موضوع اصلی این نمایشنامه است.
مرده های بی کفن و دفن، سرگذشت انسانهایی است که پس از سالها مبارزه بی وقفه، چند ساعتی فرصت مییابند تا در وجود خود غور کنند و دریابند که آن عقیده و آرمانی که برایش میجنگیدند، تا چه میزان درون تهی و بی بنیاد است. بزدلانی که نمی خواهند بپذیرند حتی در زندان نیز آزاد هستند. تلاش می کنند تا با گرهزدن مرگ خود به اهدافی پوچ، از بحران بی معنایی گریز کنند، حتی اگر به قیمت آدم کشی و دردهای شکنجه باشد. تنها در انتهای نمایش است که آرمان و عقیده از اطاعت کورکورانه جدا میشود.
در ابتدا عقیده با صیانت از «ژان» پیوند خورده است. در عقیده تشکیک می شود. در نهایت عقیدهای مستقل از «ژان» از نو زاده می شود. لوسی، هانری و کانوریس دیگر برای نهضت نیست که مقاومت می کنند؛ بلکه در بازی دیوانهوار بازجویی مقاومت می کنند تا با سکوت خود از بازجویان انتقام کشند، تا به خود ثابت کنند که همهی این تلاشها، همه این دردها، همهی عمرشان بیهوده نبوده است، که قرار نیست بیهوده بمیرند، تو گویی که هرگز نبودهاند.
علیرغم این که سارتر تصمیمات زندانیان را قهرمانانه جلوه می دهد، من معتقد هستم که انسان بر عقیده سیادت دارد نه آن که قواعدی برساخته حاکم بر انسان باشند. نیمهی انتهایی داستان به نظر من بیش از آن که قهرمانانه و انتخابی از روی آزادی باشد، بنبستی احمقانه است که هر یک از دو طرف بازجویان و زندانیان بیهوده تلاش می کنند تا بیهودگی اعمال و زندگیشان را بپوشانند. حتماً در خواندن نمایشنامه مرده های بی کفن و دفن، به شخصیتهای آن سوی دیوار، یعنی بازجویان توجه کافی داشته باشید.
لوسی: او می رود و بقیه را پیدا می کند و دومرتبه کار را از جای دیگر شروع می کنند. جنگ تمام می شود و می روند پاریس راحت زندگی می کنند. آن وقت عکس های واقعی شان را روی شناسنامه های واقعی می زنند و مردم آن ها را به اسم های واقعی شان صدا می کنند. فرانسوا: خوب دیگر. شانس آورده، ولی به چه درد من می خورد؟ لوسی: او از وسط جنگل ها رد می شود. کنار جاده، پایین، پر از درخت صنوبر است و به من فکر می کند. او تنها کسی است در دنیا که با محبت به فکر من است. به فکر تو هم هست. او می داند که تو طفل معصومی هستی. سعی کن خودت را با چشم های او ببینی. او می تواند گریه کند. ( گریه می کند. )
فرانسوا: تو هم می توانی گریه کنی. لوسی: من با اشک های او گریه می کنم. ( سکوت. ناگهان فرانسوا بلند می شود. ) فرانسوا: بس است. بازی در نیاور. بالاخره از او متنفر می شوم. لوسی: اما تو دوستش داشتی. فرانسوا: ولی نه آن طور که تو دوستش داشتی. لوسی: نه. نه آن طور که من دوستش داشتم. صدای پا در راهرو شنیده می شود. در باز می شود. لوسی به سرعت از جای خود برمی خیزد. مامور نگاهی به زندانیان می کند و سپس در را می بندد.
سوربیه: ( شانه های خود را بالا می اندازد. ) تفریح می کنند. چرا بلند شدی؟ لوسی: ( دوباره می نشیند. ) فکر کردم آمده اند دنبال مان. کانوریس: به این زودی ها نمی آیند. لوسی: چرا؟ کانوریس: اشتباه می کنند. خیال می کنند انتظار روحیه را ضعیف می کند. سوربیه: اشتباه است؟ وقتی هزار جور فکر و خیال به سر آدم می زند انتظار کشیدن شوخی نیست. کانوریس: حتما! اما از طرف دیگر وقت داری که خودت را جمع وجور کنی.
کتاب مرده های بی کفن و دفن، به همراه نمایشنامه خلوتگاه را شاید بتوان ثمرهی مطالعات و نظریات ژان پل سارتر در زمینه فلسفه اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) دانست که به وضوح بر پایه این فلسفه بنا شده است. مضمون اصلی نمایشنامه نکوهش جنگ است. نویسنده در مجموع آثار ادبی خود به دنبال تبیین فلسفه اگزیستانسیالیسم بود. این مساله به ویژه در نمایشنامههای معروفش شیطان و خدا و همچنین کتاب حاضر، قابل مشاهده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید