خلاصه رمان : داستان این رمان روایتی است از زندگی دختری به نام پگاه…
پدر پگاه به جرم قتل در زندان است و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده است.
در این وضعیت پگاه برای فرار از مشکلات زندگی اش به فضای مجازی پناه می برد و…
قسمتی از متن رمان بلو – (Blue)
گوشیُ بالا سرم گرفته بودم، برای اون پونصد و هشتاد و نُه هزار فالـور مطلب بزارم که کافی بود من مطلبی بزارم و همه شون حجوم بیارن به صفحه ام، تعداد فـن پیج هام از دستم در رفته بود، یعنی من انقدر مهم بودم که فن پیـج داشته باشم!
این موضوع چه حس قدرتی بهم میده!
وقتی ‘هوشیار’ مهمونی می رفت، برای من اندازه ی یه پروژه ی بزرگ اهمیت داشت چون هر مهمونی فالوهای منو بالاتر می بردن.
وقتی فالوها بالاتر بره محبوب تر می شی، حتی منفوری هم در این حالت یعنی محبوبی…
وقتی تعداد فالوها زیاد باشن می تونی خوب تبلیغ کنی، خوب نرخ بالا ببری و با آدم های خاص آشنا بشی، بچه های بالا!
و بچه های بالا یعنی تمام آرزوی من…
کاخ نشین ها، ماشین های لاکچری، سفر های اروپایی…
نمی خواستم تو جایگاه خودم بمونم یا کسی بفهمه که من دختر کی هستم، چی به سر سرنوشتم اومده!
از صفحه ی گوشیم خودم رو می دیدم:
صورت لاغر، موهای مشکی، جثه ی ریز، چشم هایی که همیشه لنز آبی داره…
نور و موزیک، فضایی که می خواستم رو ایجاد می کرد، دونه دونه و تند تند کامنت ها بالا اومد.
اون وسطا دو تا دوست و آشنا هم…
دیدگاه خود را ثبت کنید