رمان عروس سفارشی اثر مریم افروغ است. عروس سفارشی داستان آیناز دختر سرزنده ای را روایت میکند که همه ی خواستگارانش را فراری می دهد... ولی حالا به اسرار پدرش مجبور است با کسی که هنوز او را ندیده به خارج برود...
آیناز خانم
به طرف صدا برگشتم پسری حدودا بیست و پنج ساله با چشمان مشکی بله خودم هستم.
...لبخندی زد پس شما زن داییم هستین .تی شرت قرمزی که طرح لبی سرخ جلوش بود شلواری لی فیت تنم رو برداشتم و پوشیدم جلوی آینه ایستادم و چهرم رو از نظر گذروندم چشام رنگی بین سبز و سیاه بود کسی از فاصله یه متریم هم نمیتونست رنگی بودنش رو تشخیص بده و همه فکر می کنن سیاهه ولی از فاصله نزدیک رنگ چشام به رنگ سبز تیره س لبای زیبای گوشتی و صورتی بینیم که البته عملش کردم خوب مگه چیه مدلش رو دوست نداشتم ع و موهای طلایی همه میگن خوشگلم خودمم میدونم خوشگلم پر رو هم خو.......دمم بابا چرا ناراحت میشید.
از اتاق خارج شدم و از پله ها پایین رفتم خودم رو به آ شپز خونه رسوندم چون به شدت احساس گشنگی میکردم ولی مثل اینکه گشنه تر از منم هست.
مهیاد دو لپی داشت غذا میخورد و هنوز متوجه حضور من نشده بود صبر کردم لقمش رو قورت بده چون اگه منو میدید خطر خفگی خیلی بالا میرفت لقمش رو خورد خواست قاشق بعدی رو بزاره دهنش که صدای اهم اهم از خودم در آوردم برگشت و نگام کرد لبخندی زد و آروم گفت چه بد شانسه دایی که همچین هلویی رو از دست داد.
خندم گرفته بود ولی به جاش اخمام رو تو هم کردم مثل اینکه جو اینجا زیادی روت اثر گذاشته!
چند دقیقه بعد با ورود خودم به اتاق و زیر مشت و لگد گرفتنش قلبم مچاله شد باورم نمی شد که این طور زده با شمش اون شب دو شک بهم وارد شد و عکس العملم دست خودم نبود ...
دیدگاه خود را ثبت کنید