سلیگمن معتقد است بین درماندگی آموخته شده و افسردگی رابطه وجود دارد. نشانه اصلی افسردگی، احساس ناتوانی در کنترل زندگی است که سلیگمن افسردگی را اوج بدبینی مینامد. بدین صورت که افراد افسرده به صورت منفعل عمل میکنند و معتقدند تلاشهایشان به نتیجه مثبتی منجر نمیشود. بنابراین هیچ تلاشی نمیکنند زیرا عقیده دارند که با شکست رو به رو خواهند شد. حال به عقیده سلیگمن اگر همین افراد احساسشان را از کوتاه مدت به بلند مدت انتقال دهند، درماندگی آموخته شده به افسردگی تبدیل میشود.
مارتین سلیگمن در نهایت میگوید بیش از دو سوم افراد جامعه در مواجه با این شرایط دچار افسردگی میشوند و تنها یک سوم باقی مانده میتوانند تلاش کنند تا راه حلی برای مشکلشان بیابند. او باور دارد:
انسانها میتوانند شیوه فکر کردن خود را تغییر دهند.
سلیگمن با نگاه به پژوهش های بالینی خود به نتیجه ارزندهایی دست یافته که چگونه خوشبینی بر کیفیت زندگی افراد تاثیر بسیاری میگذارد. مارتن سلیگمن این مفهوم را در مقابل مفهوم درماندگی آموخته شده عنوان کرد. علت مطرح کردن مفهوم خوش بینی آموخته شده، این است که فرد در مواجهه با مشکلات بتواند با خود گفت و گوی مثبت و سازندهتری داشته باشد و ناکامیها را همچون تجربه هایی زود گذر و حل شدنی ببیند. هر فرد با تمرین خوش بین بودن میتواند به درماندگی خود را پایان بدهد و به سطح بالاتری از ایمنی دست یابد. در نهایت انسان خوش بین از حداکثر توانایی خود در زندگی بهره میبرد.
کودکان زندگی را در حالتی از درماندگی آغاز میکنند و هیچ کنترلی بر محیط پیرامون خود ندارند. اما وقتی کودک به تدریج بزرگ تر میشود، کنترل نسبی اوضاع را به دست میگیرد.
کودک از طریق گریه توجه والدین را به خود معطوف میکند. بنابراین درماندگی یا تسلط کودک، از طریق همین تعامل های اولیه با پیرامون خود شکل خواهد گرفت.
روانشناسی مثبت گرا یا positive psychology یکی از جدیدترین شاخههای روانشناسی به شمار میرود که برای اولین بار توسط مارتین سلیگمن مطرح شد. با این حال قبل از مارتین سلیگمن روانشناسانی نظیر کارل راجرز و آبراهام مازلو، دید نسبتاً مشابهی به انسان داشتند. کارل راجرز آدمها را بی قید و شرطی میپذیرفت و معتقد بود که هرکسی دنیای منحصر به فرد خودش را دارد. نظریههای آبراهام مازلو و هرم مازلو را هم می توانید در بخش روانشناسان جهان مشاهده فرمایید.
با این حال تئوری مارتین سلیگمن بطور خاص روی توانمندی و موفقیت افراد تمرکز میکند. علاوه بر این سلیگمن نسبت به رویکردهایی که بر ناهنجاریها و بیماریهای روانی تاکید میکرد نیز انتقاد کرده است. هدف روانشناسی مثبت گرا افزایش رضایت و هم چنین افزایش کارایی افراد در تمام سطوح زندگی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید