فرمت فایل: PDF
تعداد صفحات: ۴۰۴
«تاریخ تکرار میشود.»
این جمله را حتما شنیدهاید. جملهای که خوانندگان را تشویق به خواندن تاریخ میکند؛ اما چرا خواندن تاریخ مهم است؟
خواندن تاریخ انسانها را نهتنها با گذشتگان آشنا میکند، بلکه میتواند آنها را با خودشان هم آشنا کند. اما مطالعهی تاریخ کاری سخت و دشوار است، به همین دلیل است که اکثر انسانها از خوانش آن میگریزند. ارنست گامربیج تاریخشناس مشهور در کتاب تاریخ جهان، تاریخ مختصر جهان را برای جوانان نگاشته است. او با دانش و توانایی نوشتارش کتاب را مخصوص مطالعهی جوانان نوشته است.
خواندن این کتاب به خواننده کمک میکند تا تاریخ جهان را به زبانی ساده بفهمد و بتواند آن را تحلیل و بررسی کند. این کتاب یک کتاب خشک و قطور تاریخی نیست که خواننده را دفع کند، بلکه کتابی آسان و خوشخوان است که میتواند خواننده را به خود جذب کند.
کتاب تاریخ جهان نوشته ارنست گامبریچ برای اولین بار در سال 1935 منتشر شد. ارنست گامبریچ این کتاب را سال 1935 در شهر وین، پایتخت اتریش و زمانی که تنها بیستوشش سال داشت، نوشت. نسخهی انگلیسی این کتاب هم در سال 2005 منتشر شد و کتابی که اکنون در دست دارید ترجمهای از نسخهی انگلیسی کتاب تاریخ جهان است.
کتاب تاریخ جهان تحولات و رخدادهای بشر را در 40 فصل از عصر حجر تا عصر اتم با زبانی بسیار ساده و صمیمی روایت میکند. توجه داشته باشید این کتاب را با کتاب تاریخ جهان اثر كريس هارمن منتشر شده توسط انتشارات ققنوس و کتاب تاریخ جهان اثر فيليپه فرناندس آرمستو ترجمهی شهربانو صارمي اشتباه نگیرید.
کتاب تک جلدی تاریخ جهان بدون شک یکی از دقیقترین تقسیمبندیهای فصلی را دارد. این کتاب در چهل فصل نوشتهشده است که به شرح زیر هستند:
یکی از مهمترین بخشهای این کتاب آخرین فصل آن، بخش کوچکی که من خود در آن زیستهام است. علی رامین مترجم کتاب در مقدمه میگوید: «فصل 40، یعنی افزوده اخیر گامبریچ به کتاب، فصلی بسیار خواندنی و واجد ارزشهایی ویژه است. نخست آنکه بین نگارش آن و نگارش فصل پیش از آن، پنجاهوچند سال فاصله است، که طی آن، جهان رخدادهای بزرگی همچون جنگ دوم جهانی و اختراعات و کشفیات سترگی در زمینههای مختلف علمی، مطرح شدن انديشه های نوینی در حوزههای فکری و فلسفی و برآمدن سبکهای تازهای در آفرینشهای هنری و ادبی و بسیاری جز اینها را تجربه کرده است. نویسنده با صفحات محدودی که در اختیار دارد تلاش میکند، ضمن بیان خاطرات و مشاهدات خود، اشارهی معناداری به گزیدهای از آنها داشته باشد و گستره زمانی کتاب را تا سال ۱۹۸۹ یعنی اتحاد دو آلمان، و سپس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به دموکراسی رسیدن کشورهای اروپای شرقی - که به زور ارتش شوروی وادار به پذیرش نظام کمونیستی
شده بودند - جلو بیاورد. او کتاب را با ذکر این سخن به پایان میبرد که هر زمان زلزله، سیل، طوفان سهمگین، قحطی و خشکسالی و بلایای دیگر در نقاط دورافتادهای از جهان، مردان و زنان و کودکان زیادی را به کام مرگ میبرد، هزاران انسان در سایر کشورها، پول و نیرویشان را برای یاریرساندن به بازماندگان آنها به کار میگیرند؛ چنین نیکوکاریهایی درگذشته صورت نمیگرفت. بنابراین، همچنان حقداریم به آیندهای بهتر امیدوار باشیم.»
رخدادی بس شگفتانگیز بین سالهای ۵۵۰ و ۵۰۰ قبل از میلاد به وقوع پیوسته است. من خود بهراستی آن را نمیفهمم، ولی چهبسا همین مسئله آن را اینچنین جالبتوجه کرده باشد. در سلسله جبال مرتفعی که از شمال بینالنهرین میگذرد، یک قوم کوهنشین وحشی برای زمانی طولانی میزیستند. آنها دینی زیبا داشتند: آنها نور و خورشید را میپرستیدند و بر این باور بودند که در جنگی بلاانقطاع با تاریکی به سر میبرند؛ یعنی با قدرتهای تاریک و سیاه شیطان.
این جماعت کوهنشین، پارسها بودند. آنها صدها سال، نخست زیر سیطره آشوریها و سپس بابلیها به سر برده بودند. روزی صبرشان به پایان رسید. فرمانروای آنها مردی بود با دلاوری و هوشمندی فوقالعاده که کوروش نام داشت. انسانی که دیگر حاضر نبود انقیاد مردم خویش را تحمل کند. او سپاه سوارهنظام خود را به دشت بابل حرکت داد و آن را رهبری کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید