PDF رمان لانتور با ژانر عاشقانه و طنز نوشته گیتا سبحانی
دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره… تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو می گیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت و البته جذاب و دختر کش که به هیچ دختری محل نمیده و دخترا فقط و فقط براش سرگرمی ان… بخاطر شرایطی که دنیا با اختراعش تو کشور های دیگه داره… روی دنیا شرط میبنده و میخاد مخ دنیا رو واسه رسیدن به اهدافش بزنه در حالی که دنیا فکر می کنه…
خلاصه رمان لانتور
_دنیا؟ دنیا؟ گلوم پاره شد کدوم گوری هستی؟ شریف جان پاشو ببین کجاست این دختره، باز کجا داره آتیش می سوزونه… در این حین پدرم شریف الشرفا دراز به دراز، چنان بادی در می کند در خواب که پاسخی برای مادرم باشد… مادر بسیار شرمسار شد و ضایع! و در حالیکه دماغ عملی اش رو گرفته بود با عشوه و ادا گفت: _خاک تو سرت شریف، یعنی خاکا! دخترتم به خودت کشیده بود گندو، حال بهم زن جمع کن خودتو ببینم! و ضربه ای جانانه به ماتحت پدرم کوبید….
پدرم آی گویان دستشو گذاشت جای ضربه و با خنده گفت: _تقصیر خودته شریفه جان، صد دفه گفتم آش میپزی نفخ نخود و لوبیاشو بگیر دیگه خانوم جان! و با قیافه ای حق به جانب که انگار اتفاق خاصی نیفتاده و مامانم زیادی داره بزرگش می کنه شانه ای بالا انداخت: _تقصیر خودته خب… و در آن حین… من داشتم فکر می کردم که آیا من هم مثل پدرم این حرکت را در ملا عام انجام میدم؟ پس چرا مامانم گفت که تو و دخترت.. در حالی که دل و روده ی کفشدوزکی را در باغچه ی مامان داشتم در می آوردم….
گوشم بشدت کشیده شد… هرچند عادت داشتم و برای خودم گوش درازی شده بودم! باز خودتو خاکی کردی پدرسگ! گمشو برو حموم، اون از بابات که وارداتی صادراتی داره… اینم از تو که خون به جیگرم کردی… بیا برو تا نزدم فلان جات! و من با تخسی تمام تفی انداختم به روی زن بیچاره و همانطور که سینه ی نداشتم رو می لرزوندم که بیشتر سرشونه هام تکون می خوردن شعر مخصوص مامانم رو می خوندم… فرار کردم و پریدم داخل کوچه… نیا دنبالم شریفه… شرت بابا کثیفه… بیا برو بشورش… با شامپوی لطیفه…
دیدگاه خود را ثبت کنید