فرمت فایل: PDF
ترجمه: فریبا مقدم
کتاب مرداب روح (زندگی تازه در فضاهای محزون) که پیام اصلی آن در جمله ای نهفته است که روی جلد این کتاب ذکر شده: رنج ها حرف های جذابی برای گفتن دارند.
این کتاب بیان می دارد تمامی رنج هایی که انسان در زندگی با آن مواجه است و این رنج ها را احوال مردابی می نامد، باعث رشد و تعالی روح می شوند اگر حرف و هدف آن رنج را با کندوکاو دریابیم. جیمز هالیس به شما میگوید چگونه از رنجهای زندگی خود که بخش جدایی ناپذیر و موهبتهای بزرگ زندگیمان هستند نهایت استفاده را ببریم و خوشبختیمان را در درک رنجهایمان ببینیم و نه در از بین بردن آن. هیچکس نیست که این کتاب را تهیه کرده باشد و بگوید زندگیاش تحت تاثیر کلام این کتاب تغییر نکرده باشد.
کتاب مرداب روح، جایگاه و نقش تاثیرگذار رنجها و سختیها در رشد روحی انسان را مورد بررسی قرار داده و نشان میدهد در گذر از این رنجهاست که هدف، شان و عمیقترین معنای زندگی بر انسان آشکار میشود. این کتاب حکایت مکرر همۀ انسانهاست. در این روزگار که نومیدى و احساس درماندگى، واقعیتى همهگیر به نظر مىرسد، تصور آرامش و شادى ماندگار و ناب، معنایى کاملا دور از ذهن و غیر ملموس شده است و یا به ناگزیر در تسخیر سرگرمىهای سطحى و زود گذر و وابسته به نمونههایى که خود ناقص و گذرا هستند درآمده است.
شما در مسیر عمر خود بارها و بارها به دلایل متعدد و پر شاخ و برگ دستخوش احوال محزونى مىشوید که گاه دورهاى بسیار طولانى و دشوار دارند. دامنه این احوال از غم و خشم تا افسردگى، اضطراب و ضربههاى روحى را دربرمىگیرد. جیمز هالیس معتقد است هر شیوه درمانى که به مفهوم روح نپردازد و رشد و نیاز روحى را نادیده بگیرد، در درمان احوال محزون روحى مؤثر واقع نخواهد شد. او این احوال را با هر دلیل و سابقهاى، فراخوانى از سوى روح براى عزیمت به روح و رشد روحى مىداند.
وى در کتاب مرداب روح رسیدن به شادى را که همه خواهان آن هستند هدف زندگى قرار نمی دهد که به نقل قول از یونگ، روانشناس برجسته قرن بیستم، یافتن «معنا» را هدف و جهت زندگى می داند. این معنا جز در سایه روح و رشد روحى آشکار نمىشود و روح همانا پاره الهى وجود آدمى است که عرصهاى نامتناهى، ناشناخته و درعین حال آشنا، خواستنى و شگرف است و خاستگاه آگاهى، آرامش، شادى، امنیت، شکوفایى و معناست. به عبارت دیگر جیمز هالیس سفر زندگى را سفرى به سوى روح الهى مىداند که در آن دیدار از مردابهاى روحى را به منظور کسب آگاهى و رشد روحى ضرورى می داند.
روان از افسردگی برای دریافت توجه ما استفاده میکند تا به ما نشان دهد چیزی در عمق ما غلط است. هنگامی که ارزش درمانی آن را بشناسیم و رشته آن را در هزارتوی درونمان دنبال کنیم، آنگاه افسردگی می تواند نوعی دوست به نظر آید. اگر ما توسط افسردگی آسیب نبینیم، نشانه آن است که روان ما مرده است. آسیب و رنج نشانه آن است که چیزی مهم و حیاتی هنوز در درون ما وجود دارد و در انتظار دعوت ماست تا به زندگی بازگردد.
در هر حال مرداب گونه، وظیفهای وجود دارد. ارزش نهادن به افسردگی، احترام گذاشتن به آن، سعی نکردن در تسکین و فرار از عذاب آن، شهامت زیادی می طلبد. در اعماق آن معنایی نهان وجود دارد که از خودآگاه جدا شده، اما هنوز زنده و پویاست. با اینکه افسردگی انرژی حیات را میفرساید، اما آن انرژی از میان نمی رود؛ بلکه در عمق دنیای درون جای میگیرد. مانند اورفیوس که به اعماق می رود تا با نیروهای پست و افسونگر مواجه شود، ما نیز مکلفایم به عمق افسردگی رویم و بزرگترین گنج روح را بیابیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید