رمان دختر کوچه درختی از شیدا ژانر عاشقانه
خلاصه رمان : طلعت خانوم دنبال یه عروس مناسب برای پسر بزرگشه تا بعد از سی و چند سال مجبور به ازدواجش کنه و کی بهتر از حنای شرو شیطون که هم خوشگله هم کم سنو سال تازه به خاطر شرایط خانواده اش مطمئنا مشکلی با چند همسری شوهرش نخواهد داشت …
قسمتی از داستان دختر کوچه درختی:
ته موندهی دمپختک ته قابلمه رو یه جا جمع کردم و دوباره نگاهی به حجم کمش انداختم. نچ دوباره بیشتر از سهمم خورده بودم کاش ریحانه قبل مامان برسه و بتونم یجوری سرش رو شیره بمالم… صدای زنگ گوشیم بلند شد قابلمه رو برداشتم و روی اجاق گذاشتمش قاشق رو توی سینک پرت
کردم و گوشی رو برداشتم. _الو الو حنا، حاضر شو دارم میام نگاهی به ساعت کوچیک آشپزخونه انداختم. نزدیک سه بعد از ظهر بود. _چه خبره بابا بیرون گرمه حالا صدای نفس نفس زدنای شراره نشون میداد که در حال دویدنه… _فقط یه ساعت وقت دارم حنا امشب خونه خواهر لطيف دعوتيم.
پق خندهام دست خودم نبود آخه لطیفم شد اسم؟ حیف اون ریخت و قیافه و دک و پوز پسر بیچاره. زهرمار توک زبونمو گاز گرفتم تا بیخودی نچرخه و بحث راه نندازه اصلا به من چه. -ببخشید خیله خوب قطع کن میرم حاضر شم بجنبيا برو بابایی نثارش کردم و گوشی رو تو روش قطع کردم با
اون شيريني لطيفه اش…. از آشپزخونه بیرون زدم و آسه آسه از کناری رد شدم تا مبادا سرو صدا شه آقاجان تو خواب قیلوله به سر میبرد و بی بی جانم کنارش چرت میزد سریع وارد اتاق مشترکم با ریحانه شدم، چقدر خوب که شر ريحانه لااقل از صبح تا ظهرا کنده شده بود… وقت آرایش نبود…
دیدگاه خود را ثبت کنید