📖پایان های خوش
📝معرفی کتاب
مری خسته می شود. گریه چهره ی شما را خراب میکند، همه این را می دانند، مری هم می داند ولی نمی تواند جلوی اشکش را بگیرد. همکارهایش متوجه قضیه می شوند. دوستانش به او می گویند جان موش است، خوک است، سگ است، به درد تو نمی خورد، ولی مری باور نمی کند. در عوض فکر می کند درون جان، جان دیگری است که خیلی مهربان تر است. این جان دیگر روزی آشکار خواهد شد، چون پروانه ای از پیله اش، مثل آدمک جعبه ی موسیقی، یا چون هسته ی یک آلو؛ البته اگر خوب چلانده شود...
✍🏻نویسنده:#مارگارت_اتوود
دیدگاه خود را ثبت کنید