از لحن پدرجون هر دو لبخند زدیم و اشکامون رو پاک کردیم. داریوش هم بچه ها رو توی تخت مخصوصشون گذاشت. کنارم ایستاد و اخم آلود دستمو گرفت. به روش خندیدم تا ناراحتیش رو فراموش کنه.
همون لحظه در اتاق باز شد و سام و مریم همزمان اومدن تو … معلوم نبود این زرنگا کجا رفته بودن!!! همینطور که نگاشون می کردم سقلمه ای به داریوش زدم و وقتی داریوش متوجه م شد اشاره به اون دو تا کردم و انگشت حلقه م رو یواشکی نشون دادم …
داریوش با دیدن شیطنت من خندید و چشمک زد … مطمئن بودم که اونم فکرم رو پسندیده … می خواستم به محض مرخص شدن با خاله در این مورد حرف بزن … مریم بهترین عروس دنیا می شد …
اسم بچه ها رو با توافق داریوش و بقیه رهام و رها گذاشتیم. داریوش دیوونه هر سه ما بود و بدون ما حتی آبم از گلوش پایین نمی رفت. ساعت ها می نشست و شیر خوردنشون رو تماشا می کرد.
بعد که خوابشون می برد توی تخت خوابشون می خوابوند و به سراغ من می اومد. اون عشقش رو بین هر سه ما تقسیم کرده بود و من از این بابت خوشحال و راضی بودم و هستم. سالی سه الی چهار بار ما رو به مسافرت های جور واجور می برد و محبتش رو مثل بارون روی سر ما می ریخت.
هیچ وقت نذاشت من کمبود باربد رو توی زندگیم حس کنم و با کمال بزرگواری بهم اجازه می داد که هر سال مراسم سال براش برگزار کنم و خودش توی تموم مراسم کمکم می کرد. با کمک هم یه موسسه خیره هم به اسم باربد دایر کردیم که سرمایه اولیش پول همون آپارتمان مشترک من و باربده. دوست دارم همیشه روحش قرین شادی و رحمت باشه. داریوش برای بچه ها پرستار گرفت که من دست تنها نباشم.
مطبمون رو عوض کردیم و یک واحد سه اتاقه خریدیم که یکی از اتاق ها در اختیار بچه ها باشه. تا وقتی که ما توی مطب مشغول کار هستیم، پرستار بچه ها توی اون اتاق که پر از وسایل بازی هم هست از بچه ها مواظبت کنه.
توی زندگیم هیچی کم نداشتم و با جرئت می گم خوشبخت ترین زن ایران زمین هستم. تنها دعایی هم که هر شب می کنم اینه که خدا شوهر و بچه هامو برام نگه داره و خوشبختی منو ازم نگیره فقط همین …
کلام آخر … خدایا! ما بنده های نا چیز از تو سپاسگذاریم که قشنگ ترین حس رو که همون عشق و دوست داشتنه در وجود ما قرار دادی. ما انسان ها با هم این حس رو می شناسیم و این همون دلیل زیبایی هست که وقتی به هم نگاه می کنیم، حس می کنیم در حال پرواز توی آسمان هفتم تو هستیم.
وقتی با هم صحبت می کنیم آرامشی توی وجود ما سرازیر می شه که ناگفتنیه! این آرامش از همون عشق سرشاری که توی وجود ماست نشات می گیره و به ما احساس امنیت رو هدیه می کنه. خداوندا التماس می کنم این آرامش و امنیت را همیشه برای ما زنده نگه داری و تا ابد آن را از ما دریغ نکنی. آمین یا رب العالمین …
دیدگاه خود را ثبت کنید