کلیله و دمنه کتابی است در اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شده است. در این کتاب داستان و حکایتهای مختلفی که بیشتر از زبان حیوانات است آورده شده است. نام کلیله و دمنه از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شده است که بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. در ادامه چند حکایت کوتاه از کلیله و دمنه را آوردهایم. این داستانهای پند آموز کلیله و دمنه کوتاه بوده و برای کودکان و بزرگسالان مفید است.
قصهی دو گنجشک
روزی، روزگاری، دو گنجشک در سوراخی لانه داشتند. سوراخ، بالای دیوار خانهای بود و دو گنجشک به خوبی و خوشی در آن زندگی میکردند. پس از مدتی آن دو گنجشک صاحب جوجهای شدند. آنها خوشحال و خرم بودند. یک روز که گنجشک پدر برای آوردن غذا رفته بود مار بدجنسی که در آن نزدیکیها بود به لانه آمد. گنجشک مادر پرواز کرد و روی دیوار نشست، اما جوجه گنجشک هنوز قدرت پرواز نداشت. مار به طرف جوجه گنجشک رفت. گنجشک مادر سر و صدا کرد. نزدیک مار رفت. به او نوک زد، اما فایدهای نداشت. مار بدجنس جوجه را بلعید و همانجا روی لانه گرفت و خوابید. کمی بعد گنجشک پدر رسید. گنجشک مادر گریان و نالان قضیه را تعریف کرد. گنجشک پدر هم ناراحت شد. اما جوجه از دست رفته بود ونمی شد کاری کرد. دو گنجشک تصمیم گرفتد انتقام جوجه را از مار بگیرند. ناگهان گنجشک پدر فکر عجیبی کرد. برای همین هم فورا ًٌ پرید و از اجاق خانه یک تکه چوب نیم سوز برداشت. آن را به نوک گرفت و سریع پرید و توی لانه انداخت. چوب نیم سوز روی چوبهای خشک لانه افتاد ودور غلیظی بلند شد. افرادی که در خانه بودند این کار عجیب گنجشک را دیدند. آنها برای این که خانه آتش نگیرد به سرعت نردبان گذاشتند تا آتش را خاموش کنند. درست هنگامی که مار میخواست از لانه فرار کند آنها مار را دیدند. یکی از افراد با چوبی که در دست داشت ضربه محکمی به سر مار زد. مار بدجنس کشته شد. دو گنجشک در حالی که انتقام جوجه خود را گرفته بودند، پرواز کردند تا بروند و لانه جدید بسازند
دیدگاه خود را ثبت کنید