رمان: تازیانه و عشق
نویسنده: #شیوا_بادی
ژانر: #عاشقانه #انتقامی #همخونه_ای
تعداد صفحات رمان: ۵۱۲
خلاصه:
شهاب و فرگل مدتهاست که عاشق هم هستند ولی برادر فرگل به ازدواج آنها رضایت نمیدهد. بعد از بینتیجه بودن تلاششان برای راضی کردن برادر فرگل آنها مخفیانه ازدواج و فرار میکنند. برادر فرگل، به تلافی کار شهاب، خواهرش را میدزدد و شروع به اذیت و آزارش میکند.
بخشی از رمان تازیانه و عشق:
امروز قرار بود برای بار دوم با برادرم شهاب، به خواستگاری فرگل بریم.
بار اول که رفتیم برادرش با دعوا بیرونمون کرد، ببینیم امروز چه کارمون میکنه!
مانتوی بنفش پررنگ همراه با شلوار جذب بنفش کم رنگ با شالی به رنگ شلوارم پوشیدم.
موهامو بالا بسته بودم و کامل داخل شالم پوشونده بودمشون.
رفتم جلوی آینه کمی ریمل زدم و یه کمم برق لب.
پوست صورتم سفیده و برق میزنه، به خاطر همین یه کم آرایشم خیلی خودشو رو صورتم نشون میده.
اهل آرایش نیستم، امروزم چون قراره برای شهاب بریم خواستگاری یه کم ناپرهیزی کردم.
شالمو درست کردم و به خودم در آینه نگاه کردم.
صورت سفید، چشمای کشیده ی سبز پررنگ، نه خیلی درشت و نه خیلی ریز با یکم رگه های آبی، مژه های مشکی بلند، ابروی کشیده و شمشیری مشکی، بینی سربالا که هرکس بار اول منو میبینه فکر میکنه عمل کردم، با لبهای گوشتی صورتی.
رو هم رفته قشنگم! خیلی هم خودشیفته هستم با این تعریفات!
بدنمم سفیده، خیلی از دخترهای برنزه خوشم میاد، دلم میخواد یه سری برم شمال و حسابی برنز کنم، دوستام که بهم میگن، رنگ…
دیدگاه خود را ثبت کنید