رمان: شهد گس
نویسنده: #نیلوفر_قائمی_فر
ژانر: #عاشقانه
تعداد صفحات رمان: ۶۵۲
فرمت فایل: PDF
دنیای ۳۲ ساله، دکترای معماری داخلی و استاد دانشگاه، فردی پر از کمبودهای روحی که سالها پیش به دلیل رازی که از خانوادهی خود فهمید، از آنها جدا شد و در شهر دیگری ساکن شد. در این بین دلباختهی دانیال یکی از دانشجوهایش میشود...
اسم من دنیاست، سی و دو سالمه، دکترای معماری داخلی دارم، استاد دانشگاه آزاد هستم؛ شاید جوون ترین استاد دانشگاهمون باشم، یه استاد مجرد که گاهی حتی از دانشجو هاشم کوچیکتره. تنها زندگی می کنم، همیشه تنها زندگی کردم حتی اون موقع که با خوانواده ام بودم، تنها زندگی میکردم. سال ها قبل یک راز خاموش از خانواده ام فهمیدم که منو در خودم گم کرد.
باعث شد بیشتر از قبل حس کنم که چرا پدرم اسم “آذر” رو انتخاب کرد، بله من در اصل اسمم آذرِ نه دنیا، بابا میگفت:
-اسمتو گذاشتم آذر به معنای آتش که وقتی صدات می کنم یاد آتیش جهنم بیفتم.
تمثیل خشک و تیره ای مگه نه؟! اما پدر من با دلیل این تمثیلُ میگفت، دلیلی که سال ها بعد فهمیدم ولی همچنان مامان پری و بابا فکر می کنند من این رازُ نمی دونم.
من فرزند بزرگترم، بعد من خواهرم آرزو به دنیا اومد و بعد هم دوتا پسر به اسم سهراب و شهاب و بعد هم آذین؛ نمی دونستم چرا هیچ وقت منو قد چهارتای دیگه نمی خواستن؟چرا همیشه شبیه توپ فوتبال بودم، شبیه یه گنجشک که مفته، یه سنگ مفت هم برداریم بزنیم بهش یا شکار میشه یا درمیره! کاری که پدرم و مامان پری با من کرده بودن شبیه این بود. وقتی هیجده ساله بودم و با رتبه ده قبول شده بودم، جای اینکه سور بدن برای دانشگاه قبول شدنم؛ بزک دوزکم کردن و یه چهارقد سفید سرم کردن و کنار «کمال» نشوندن…
دیدگاه خود را ثبت کنید