داستانی عاشقانه که تا مدتها در یاد شما باقی خواهد ماند!... در کتاب ما تمامش میکنیم، اثر تحسینشده و پرفروش کالین هوور، داستان زندگی زنی جوان به نام لیلی روایت شده، که پس از آشنایی با مردی جذاب و ثروتمند، درگیر وقایع عاطفی پرسوزوگدازی میگردد. گفتنی است که اثر پیش رو، در سال 2016 برندهی جایزهی بهترین کتاب عاشقانهی گودریدز شده است.
بشر، از همان نخستین روزی که با موهبت زبان آشنا شد، شروع به خلق داستانها و روایاتِ خیالی کرد؛ و از همان نخستین روزی که داستانگویی را آغاز نمود، به روایات عاشقانه بیش از همه گرایش نشان داد. گویی داستانهای عاشقانه، که از دیرباز تا به امروز روایت شده و میشوند، چیزی را دربارهی انسانیت ما آشکار میکنند؛ نکتهای یا حقیقتی را، که چه بسا در قالب هیچ اندرز و موعظهای بیان نشود: در هیچ قالبی جز در قالب داستان.
به راستی عشق چیست، و چرا انسان چنین در برابر آن احساس ضعف میکند؟ این پرسش دیرینه دستمایهی تمام داستانهایی بوده که ما به عنوان «داستان عاشقانه» میشناسیم. کتاب ما تمامش میکنیم (It Ends with Us) نیز، از آنجا که رمانی عاشقانه است، از این قاعده مستثنی نیست.
این اثر نوشتهی کالین هوور، داستاننویس مطرح و پرفروش اهل آمریکاست. خانم هوور در این کتاب خواندنی داستانی را روایت کرده که به زعم بسیاری از منتقدان و صاحبنظران، در عین تلخی، آکنده از امید و شورِ زندگی است.
قهرمان کتاب ما تمامش میکنیم لیلی نام دارد. او زنی جوان است که به تازگی و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، از زادگاه خود به شهر بوستون عزیمت کرده، و در سر رؤیای بنا نهادن زندگیای یکسره تازه را میپروراند؛ زندگیای که در آن تلخیهای ایام گذشته به هیچ وجه امکان تکرار نیابد. واقعیت این است که لیلی، تا رسیدن به موقعیت فعلی خود بالا و پایینهای بسیاری را از سر گذرانده. او بیش از هر چیز خواستار آرامش و سکون است؛ آرامش و سکونی که تنها به بهای دوری از دیگران به دست میآید. با این همه، گویی تقدیر چنین رقم خورده که لیلی هرگز طعم آرامش را نچشد. او این واقعیت را زمانی میفهمد که با مردی به نام رایل کینکید آشنا میشود. رایل یک جراح مغز و اعصابِ موفق و ثروتمند است. لیلی به مرور در دام عشق این مرد گرفتار میآید، و این حادثه زندگی او را دستخوش تغییرات عدیدهای میسازد. در این گیرودار، پیدا شدن سروکلهی عشقِ سابق لیلی، بر بغرنجیِ وضعیت میافزاید...
کتاب ما تمامش میکنیم توسط ساناز کریمی به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی نشر میلکان به انتشار رسیده است.
کالین هوور در کتاب ما تمامش میکنیم به مخاطبین خود یادآوری میکند که عشق ماهیت شکنندهای دارد، و از بسا اشک و آه و افسوس برساخته شده است. هر فردی که قلبی در سینه دارد، باید این اثر را مطالعه کند. (Kami Garcia, #1 New York Times bestselling author)
کتاب ما تمامش میکنیم یک رمان عاشقانهی معمولی و عادی نیست. این اثر در عین اینکه قلب شما را میشکند، وجودتان را انباشته از امید و هیجان میکند. شما این کتاب را در حالی به پایان خواهید برد که همزمان اشک میریزید و لبخند میزنید! (Sarah Pekkanen, International bestselling author of Perfect Neighbors)
کتاب ما تمامش میکنیم یک رمان دلخراش است که چنگالهایش را مثل عقابی تیزگام در قلب شما فرو میکند، و تا مدتها پس از پایان شما را رها نمیکند. کالین هوور استاد ارائهی داستانهای احساسی است. (Anna Todd)
کتابی باشکوه و تأثیرگذار که تا همیشه در یاد مخاطب باقی خواهد ماند. (USA Today)
هواداران داستانهای کالین هوور و دوستداران شخصیتهای متضاد و پیچیدهی این نویسنده، با شوق و ذوقی وافر کتاب تازهی او، ما تمامش میکنیم، را مطالعه خواهند کرد. (RT Book Reviews)
رمان ما تمامش میکنیم یکی از قدرتمندترین کتابهای سال 2016، و یکی از درخشانترین، صادقانهترین، الهامبخشترین و زیباترین آثار داستانیای است که من تا به حال خواندهام. (Aestas Book Blog)
علاقهمندان به ادبیات روز آمریکا و دوستداران داستانهای عاشقانه، دو گروه از مخاطبین اصلی کتاب ما تمامش میکنیم از کالین هوور به شمار میروند.
کالین هوور (Colleen Hoover) به سال 1979، در شهر تگزاس آمریکا متولد شد. او در سال 2011 نخستین کتاب خود را با نام «بسته» به انتشار رساند؛ رمانی خواندنی که خیلی زود نام نویسندهاش را بر سر زبانها انداخت و به یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز بدل شد.
برخی از مشهورترین آثار کالین هوور (Colleen Hoover) عبارتند از: «عقبنشینی»، «ما شروعش میکنیم»، «این دختر» و «اگر حقیقت این باشد».
نیم ساعت طول میکشه تا از ماشینم برم تو آپارتمانم. دو بار با لوسی تماس گرفتم، ببینم میتونه کمکم کنه؛ ولی تلفنشو جواب نداد. وقتی وارد خونه میشم، از اینکه میبینم رو مبل دراز کشیده و موبایلش دم گوششه یهکم اذیت میشم. در رو پشتسرم میکوبم و اون یه نگاه بهم میندازه. میپرسه: «چی شده؟»
برای حفظ تعادلم، دستمو به دیوار میگیرم و رو یه پا میرم سمت راهروی بین اتاقا. «مچ پام پیچ خورد.»
وقتی به در اتاقم میرسم، میگه: «ببخش تلفنو جواب ندادم! دارم با اَلِکس حرف میزنم! میخواستم باهات تماس بگیرم.» داد میزنم و بهش میگم: «مشکلی نیست!» و بعد در رو پشتسرم میکوبم. میرم تو حموم و چند تا مسکن قدیمی رو که قبلاً تو یکی از قفسهها گذاشته بودم، پیدا میکنم. دوتاشو میندازم بالا و بعد ولو میشم رو تختم و زل میزنم به سقف. باورم نمیشه، برای یه هفتهی تموم تو این آپارتمان باید حبس شم. تلفنمو برمیدارم و واسه مامانم پیام میفرستم. مچ پام پیچ خورده. حالم خوبه. میتونم لیست یه سری چیزا رو برات بفرستم تا از فروشگاه واسم بخری؟
تلفنمو میندازم رو تختم. از زمانیکه مامانم اومده اینجا، این اولینباره خدا رو شکر میکنم که تقریباً نزدیک من زندگی میکنه. درواقع بودنش اونقدرا هم بد نبوده. حالا که پدرم فوت کرده، بیشتر مامانمو دوست دارم. میدونم همهی اینا به این خاطره که از مامانم متنفر بودم؛ چون هیچوقت پدرمو ترک نکرد. هر چند وقتی پای مامانم وسط میآد این انزجار بیشتر رنگ میبازه؛ ولی وقتی به پدرم فکر میکنم، دوباره همون احساسات قبل رو دارم. این خوب نیست که هنوز اینقدر نفرت از پدرم رو تو دلم نگه دارم؛ ولی به درک. اون مزخرف بود. با من، با مامانم، با اطلس.
پریسا
رمان متفاوتی بود 👍