مختصری از کتاب مثل یک مرد فکر کن: زندگی همه ما وابسته به ارتباط با دیگران است. انسانها برای حفظ بقا و تأمین نیازهای اساسی خود مثل خوراک، پوشاک، امنیت یا محبت، با دیگران ارتباط برقرار میکنند. از ارتباط با خانواده و فامیل گرفته تا دوستان و همکاران؛ ما مجبوریم در همه این موارد با دانش محدود خود مسائل را مدیریت کنیم. در بین روابط متعددی که انسانها با آن درگیر هستند، ارتباط با مردان یکی از چالشبرانگیزترین کارها برای زنان است. کمتر زنی را میتوان یافت که از رفتار مردانی که در زندگیاش حضور دارند، شکایت نکرده باشد. زنان همیشه خود را قربانی رفتارهای عجیب و فاقد از احساس مردان میدانند؛ چه آن مرد همسرشان باشد، چه برادر و یا همکارشان.با این وجود زنان باید به این نکته توجه کنند که انگیزههای یک مرد در زندگی، بسیار متفاوت از انگیزههای یک زن است. ممکن است مردان و زنان خواستههای یکسانی داشته باشند؛ برای مثال هر دو میخواهند در کار خود به ردههای بالا برسند، ازدواج کنند و بچهدار شوند. با این حال مردان، در مقایسه با زنان، روش بسیار متفاوتی برای مدیریت زندگی خود دارند. زنان قادرند چند کار را به طور همزمان انجام داده و سخت کار کنند و در عین حال بهدنبال ایجاد ارتباطی معنادار برای تشکیل خانواده باشند. اما عموم مردان توانایی انجام چند کار همزمان را ندارند. آنها باید هر بار فقط یک قدم بردارند.
استیو هاروی میگوید: قدم اول برای مردان، همیشه موفقیت در کار است. از همان لحظهای که یک مرد پای به این دنیا میگذارد، همه به او میگویند که باید بزرگ و قوی شود، در یک زمینه کاری مهارت کسب کند و در آینده حامی خانوادهاش باشد. به همین دلیل، او در ابتدا به تنها چیزی که فکر میکند رسیدن به ثبات در زندگی است. او میخواهد پیش از آن که دیگر نیازهای خود را تأمین کند، پایههای زندگی خود را محکم کرده باشد.برای یک مرد، سه چیز هست که اهمیت زیادی در زندگی دارد: این که او چه کسی است، چه کاری انجام میدهد، و چقدر پول درمیآورد. پاسخ رضایتبخش به این سه مورد به او نشان میدهد که در حال پیگیری رؤیاهایش است و کاری را انجام میدهد که از او یک مرد میسازد. بنابراین، وقتی مردی از جوابهای خودش به این سؤالها راضی نباشد، احساس بیفایده بودن به او دست میدهد. او تا زمانی که نتواند عنوان، شغل و درآمد مورد نظرش را به دست آورد یا نسبت به موفقیت در آینده خوشبین باشد، از این احساس رهایی پیدا نخواهد کرد. در این حالت هرگز به رابطه با جنس مخالف فکر هم نمیکند.
در نقطه مقابل، برای یک زن خیلی راحت است که در کنار شریک زندگیاش خود را بشناسد، به کار مورد علاقهاش مشغول شود و هر چقدر دوست دارد پسانداز کند. یک زن علاوهبر تمام اینکارها وقت کافی برای عشقورزی به شریکش را هم دارد. متأسفانه مردان تمرکز لازم برای انجام این کارها را بهصورت همزمان ندارند. آنها فقط میتوانند بر روی یک چیز تمرکز کنند، یعنی یا روی کارشان یا رابطه احساسیشان. به طور حتم، تا زمانی که آنها به جایگاه شغلی مورد انتظار خود نرسیدهاند، بیشتر روی کار خود تمرکز میکنند.اینکه مردان کار را بر رابطه مقدم میدانند دلیل ژنتیکی نیز دارد؛ بخش بزرگی از مردان به دنبال این است که در چیزی بهترین باشند. آنها میخواهند بهترین ماشینها یا خانهها را داشته باشند و به همه نشان دهند که چقدر قدرتمند هستند. مردان میخواهند به زنان ثابت کنند که یک نر آلفا هستند، یعنی در نوع خود قویترین بوده و بهترین گزینه برای برقراری رابطه به شمار میآیند. همچنین آنها میخواهند دیگر مردان آرزوی این را داشته باشند که مانند آنها باشند. مردان نمیتوانند جلوی این میل غریزی را بگیرند. آنها نیاز دارند که خودنمایی کنند، و به همین دلیل تلاش میکنند تا بیشترین جذابیت را برای زنان داشته باشند.
دیدگاه خود را ثبت کنید