نام رمان : #ما_ماه_و_ماهی_بودیم
ژانر : #هیجانی #عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۲۰۰۰
نویسنده : #زهرا_ارجمندنیا
همه چیز از پشت آن پنجره شروع شد. پنجره ای که دید مستقیم به حیاط همسایه داشت. هر روز مینشست پشت پنجره؛ به حوض آبی خانه ی کناری زل می زد. یک روز وسط روزمرگی هایش او رسید. از پشت پنجره نگاهش کرد با لباس فرم سفید؛ کنار حوض روی دوپا نشست و مشت مشت آب به صورتش پاشید. دلش سر خورد! وسط آن حوض. دلش ماهی شد، صورتش را از توی آب نگاه کرد! صورتش ماه شد! شب تار ماهی را روشن کرد…
قسمت هایی از رمان ما ماه و ماهی بودیم (لذت متن)
زودتر از خودش، بوی عطر کرم نیوآهایی که همیشه به دست هایش می زد، به داخل اتاق راه پیدا کرده بود. دستمال نمدار را، روی سطح کتابخانه جا گذاشته و چرخیدم. کنار چهارچوب اتاق ایستاده و داشت نگاهم می کرد. با همان موهای کوتاه مصری و پیراهن بلندی که تا مچ پایش می رسید. خیرگی ام را که دید، به شکلی دستپاچه، لبخندی روی لب هایش نشاند. از اتاق جدیدت راضی هستی؟ ساختن و خراب کردن، خیلی باهم فرقی نداشتند. برای ساختن باید خراب می کردی، برای خراب کردن هم، باید قبلش چیزی میساختی. حکایت رابطه ی من و آدم های این خانه، همان ساختن و خراب کردن بود.
دیدگاه خود را ثبت کنید