نامرمان #کتیبه_دل
نویسنده: #سپیده_مختاریان
ژانر: #عاشقانه
فرمت فایل: PDF
خلاصه:
کیمیا دختری کیمیا و مهربان که از خودش میگذره تا بقیه به خواسته هاشون برسن غافل از اینکه خواسته همه خوشحالی اونه. مثلا بهخاطر حاج بابا از ازدواج با کاوه پسر عمویش منصرف میشود و درست زمانیکه فکر میکند تا حدودی با مسئله کنار امده کاوه همسرش را از دست میدهد و همراه فرزند کوچکش به تهران میآید. این شروع دوباره ای برای کیمیا و کاوه…
بخشی از کتاب کتیبه دل
چای سرد شده را سر میکشم؛ بلند میشوم و صورت مهربانش را میبوسم. عمه همیشه نگران سلامتی من است. مثل من که همیشه نگران نگرانیهای بیش از حدش هستم. فرشته دوست داشتنی من حقش را کامل از این دنیا نگرفته. چقدر از ته دل دوست دارم روزی سروسامان گرفتنش را ببینم. هرچند میگوید که کنار ما خوشبخت است ولی من بارها نگاهش را زمانی که زوج جدیدی به جمع ما اضافه میشود رصد کردهام. در عمق چشمانش غمی نهفته است. غمی که سعی دارد هیچ کس به خصوص حاج بابا آن را نبیند. کدام دختری است که آرزوی پوشیدن لباس سفید عروس را نداشته باشد. به اینجای افکارم که میرسم ایست میکنم. خود من هم زمانی آرزویم پوشیدن لباس سفید خوش طرح عروس بود ولی مدتهاست این حس را در خودم کشتهام.
دیدگاه خود را ثبت کنید