نام رمان: #ثانیه_هشتاد_و_ششم
نویسنده: #عادله_حسینی
ژانر: #عاشقانه #هیجانی
فرمت فایل: PDF
تعداد صفحات: ۱۱۹۵
خلاصه :
امیرارسلان ناخواسته و برای برداشتن سفتههای رفیقش، شبانه تن به یک دزدی میدهد. یک دزدی به ظاهر ساده که با برداشتن سفتهها ختم بهخیر میشود. اما ماجرای اصلی از زمانی شروع میشود که کیف مدارک امیرارسلان در مکان سرقت جا میماند و به دست دختر صاحب خانه میافتد. دختر برای پس دادن مدارک شرط میگذارد و امیرارسلان مجبور میشود برای پس گرفتن مدارکش تن به خواستهی دختر بدهد.
پشت در شیشه ای می ایستد. در اتومات باز می شود. با قدم های بلند وارد فروشگاه می شود. برای دو نفر از فروشنده ها سر تکان می دهد و سلام و احوالپرسی مختصری با یکی از مشتری های دائمی فروشگاه می کند. پشت میز شیشه ای می ایستد و با چشم به دنبال میثم می گردد. در مقابل یکی از قفسه ها پیدایش می کند. هنوز متوجه حضور او نشده است. –سلام، آقا. رسیدن به خیر.
از روی شانه سر می چرخاند و به عرشیا نگاه می کند. پسرک لاغر اندامی که از چند ماه پیش مشتری فروشگاه شده است. پسری که با نوع ادبیاتش، سوژه ی فروشنده ها شده است. پسر بیش از حد پاستوریزه صحبت می کند و این با ادبیات فروشنده های اینجا که در جمع های خودمانی، اسفناک تر هم می شود، یک دنیا مغایرت دارد. جواب سلام عرشیا را می دهد. پسرک لبخند ملایمی می زند و باملاحظه، می پرسد:
–میتونم وقتتونو بگیرم و یه سؤالی بپرسم؟ چینی به بینی اش می اندازد. اهل سوژه کردن کسی نیست، ولی واقعا لحن پسر روی اعصابش است. –بپرس. پسر قوطی بزرگ درون دستش را بالا می آورد: –این مکملی که اون سری از باشگاه گرفتم، تموم شده. می خواستم ببینم بازم باید از این مکمل دوره بردارم یا نه، مکمل جدید باید بگیرم؟ چشمانش ناباور روی قوطی ثابت می ماند و پسر محجوبانه ادامه می دهد…
دیدگاه خود را ثبت کنید