رمان داستان مردی است که می خواهد سلطه گر باشد. در ابتدا پیرمردی ثروتمند و دارا جان می دهد، پزشکی قانونی مرگ را عادی اعلام می کند اما این تازه آغاز ماجراست… حسینی زاد مبنای روایت خود را بر اموری ممنوعه گذاشته که به تدریج روح قهرمان های او را فاسد می کند. ولع، حرص، کشتن، کذب و البته میل به بزرگ بودن در جای جای این رمان خواندنی و جذاب نیروی محرکه ی قهرمان های اصلی اوست. اما در تاریکی و سایه ی دیگران، آن زخم خورد گان ساکت بیکار ننشسته اند و منتظر فرصت هستند.
نسیم سردی از دامنه کوه های سمت چپ پایین آمده بود و توی دره می پیچید تا از دامنه کوه های سمت راست برود بالا. آسمان غروب کبود. تک ستاره ای روی دریاچه. سوار شدند. اتومبیلی به سرعت وارد باغ شد. دو سه زن با سروصدا پیاده شدند. ریزآبادی پشت میزش کنار پنجره. ناصر روی صندلی کنار میز پدر. میرلوحی و مظفری نزدیک در. اخوان زیر صفحه تلویزیون. نجفی روی کاناپه کنار پنجره. مالکی زیر نقشه ایستاده بود. ریزآبادی استکان چای را گذاشت روی مرمر سیاه میز نگاهی انداخت به بشقاب های پر از پوست میوه و شیرینی خامه ای گاز زده. شکر خدا ختم به خیر شد.
سر گره ای ها یک کم نگران بودم. بعد که اون وضع ترکا پیش اومد، یک کم یک حالی بودم. سر این نروژی ها خیلی دودل بودم. البته ایشون چیزی نگفته بود، اما حرف برنده شدن ایتالیا و انگلیس هم بود. بعد که شنیدم حمیدآقا هم طالبه، دیگه عن و گهم قاتی شد. کسی نخندید. با ایشون دو ساعت پیش حرف زدم. خیلی راضی بود. از همان جا که نشسته بود نگاهی به مالکی انداخت. مالکی پشت به دیوار داده، دست راستش به رانش چسبیده بود و از روی پارچه شلوار هم سردی انگشتهایش را حس می کرد. ریزآبادی از جا بلند شد و رفت سمت مالکی، از ظرف شیرینی روی میزی یک نان خامه ای برداشت.
بیا پسرعمو. انگار روزه ای. نان خامه ای را داد دست مالکی و رویش را بوسید.بوی گلاب بینی مالکی را پر کرد و مالکی عقش را فرو داد. ریزآبادی دو قدم رفت عقب. سوزشی از شقیقه چپ مالکی تا انگشت های دست چپش کشیده شد. منتظر بود، و ریزآبادی هم پرسید. توی قرارداد که شرط و شروطی برای واریز پول نذاشتن؟ مالکی سرتکان داد. ریزآبادی گفت تا حالا که واریز نکردن. دادم حساب ها رو چک کردن. نگفتن چندروزه می ریزن؟ منتظر جواب ایستاده بود. مالکی آرام انگشت های دستش را از هم باز کرد. تکانشان داد. مطمئن شد فلج نشده. لحظه ای چشم هایش را بست تا جوابی را که آماده کرده بود…
معرفی کتاب
حسینی زاد مبنای روایت خود را بر اموری ممنوعه گذاشته که بهتدریج روحِ قهرمانهای او را فاسد میکند. ولع، حرص، کشتن، کذب و البته میل به بزرگ بودن در جایجای این رمان خواندنی و جذاب نیروی مُحرکه ی قهرمانهای اصلی اوست. اما در تاریکی و سایهی دیگران، آن زخمخوردگانِ ساکت بیکار ننشستهاند و منتظر فرصت هستند.
نویسنده، رمانِ خود را با ریتمی سریع و در دلِ تهران روایت می کند و البته مکان هایی دیگر. اما محور تهران است و شاید ویلایی در شمال که نفرین اصلی آن جا رقم می خورد. بیست زخم کاری ، تجربه یک رئالیسمِ پُرشتاب، قرار است مخاطب را مجذوب خود کند.
ضد قهرمان داستان بیست زخم کاری مردی به نام مالکی است. پسر جوانی که خواننده را به یاد مکبث می اندازد. کسی که قربانی شرارت میشود تا قدرت و ثروت بیشتری به دست بیاورد. او در ابتدای رمان فردی با پتانسیل شرارت است اما کم کم این ویژگی در او پررنک تر میشود. چیری که کتاب بیست زخم کاری را خاصتر میکند قرار گرفتن شرارت مقابل شرارت است. این کتاب تصویر جنگ قدرت است بین دو گروه که میخواهند همدیگر را زیر پا له کنند و بالاتر بروند.
مصاحبه با نویسنده کتاب
حسینی زاد: معمولا تماشاچی ایرانی خیلی دوست ندارد که بداند در آخر چه میشود، اما به این مساله اشاره کنم که این باغ در آخر کتاب من یک نقش اساسی دارد؛ بنابراین ویلایی که مهدویان برای مالکی انتخاب کرده به هیچ وجه آن ویلایی نیست که در کتاب وجود دارد که صحنه نهایی بتواند در آنجا رخ دهد. مورد بعدی این است که با کاراکترهای اضافی که مهدویان به داستان وارد کرده، از جمله سمیرا که این زن واقعا غیرقابل کنترل است و اگر عوامانه بخواهیم بگوییم حالت خل و چل پیدا کرده، یا برای مثال منصوره که اصلا در کتاب وجود ندارد، چرا که در کتاب شخصیت منصور هست که پسر ریزآبادی است؛ و یا ناصر که باز ناصر هم واقعا یک سایکوپات نشان داده میشود.
نویسنده کتاب «بیست زخم کاری» ادامه داد: ناصر در کتاب یک جوان پرشر و شور و جاهطلب و بسیار لوس است یعنی همان برداشتی که ما از آقازادهها داریم. من حقیقتا نمیدانم که چطور میخواهند تمام کنند. یعنی من فکر میکنم شاید همانطور که گفتید یک پایان عجیب و غریب از کار درآید. من مطمئن هستم که صحنه باغ در این سریالی که من دارم میبینم از دست رفتهاست، حالا اینکه در پایانِ داستان مالکی را به کجا ببرند، من اصلا نمیتوانم تصور کنم و راستش را بخواهید چیزی نمیدانم.
درباره نویسنده اثر
محمود حسینی زاد داستان نویس و مترجمِ شناخته شده روزگارِ ماست.
او در مقامِ داستان نویس پیش از این کتاب های موفقی چون این برف کی آمده؟ و آسمان، کیپِ ابر و سرش را گذاشت روی فلز سرد را نوشته است.
روایت هایی مملو از شگفتی و اجسام و ارواح و مرگ… اما رمانِ بیست زخمِ کاری اثری است به کل متفاوت در کارنامه کاری او. یک رمانِ تریلر. رمانی دربارهی کُشتن و هراس. گناهانِ کبیرهای که ذهنِ شکسپیردوستِ حسینیزاد بازخوانیشان میکند و به هم پیوند میزندشان.
رمان داستان مردی است که میخواهد سلطهگر باشد. در ابتدا پیرمردی ثروتمند و دارا جان میدهد، پزشکی قانونی مرگ را عادی اعلام میکند اما این تازه آغاز ماجراست…
ساخت یک سریال اقتباسی از این کتاب
در اواخر سال 1399 یک سریال محصول شبکه نمایش خانگی به کارگردانی محمدحسین مهدویان بر اساس این رمان ساخته شد. این سریال که زخم کاری نام گرفت از خرداد 1400 در سایت کول دانلود آغاز به پخش کرد. جواد عزتی , رعنا آزادی ور , الهه حصاری , هانیه توسلی , سعید چنگیزیان، عباس جمشیدی فر و مهدی زمین پرداز از جمله بازیگران این اثر می باشند! در انتهای این نوشتار، لینک دانلود سریال زخم کاری نیز قرار گرفته است.
دیدگاه خود را ثبت کنید