این کتاب یکی از مهمترین منابع پژوهشی درباره نقد و بررسی تاریخ مغولان میباشد.
چنگیز و فرزندانش با قساوت و خونریزی توانستند در مدت کوتاهی بزرگترین امپراطوری تاریخ را ایجاد کنند.
هر چند با مرگ چنگیز این امپراطوری پاره پاره شد و با خونریزیهای وحشتناکی که چنگیز و فرزندانش انجام دادند،
دنیا به چشم منفی به آنها مینگرد،
باری به دلیل اهمیت این خاندان در تاریخ جهان، پژوهشهای زیادی درمورد آنها انجام یافته که کتاب حاضر یکی از همانهاست.
در سال های اخیر کتاب هایی در باره چنگیز خان نوشته شده است.
در این کتاب ها که عموما به شیوه داستانی نوشته شده است.
تنها سخن از شخصیت اصلی بنیانگذار حکومت مغول یعنی خود چنگیز خان پحث شده است.
حال آنکه به نظر ما لازم است تاریخی نیز درباره ی مجموعه این عجیب ترین و پهن آور ترین امپراتوری های روی زمین نوشته شود.
و در صور فرهنگی و اقتصادی و نظامی این دولت به دقت و توجهی که شایستگی آن را دارد ، نشان داده شود.
پس از درگذشت یسوکای، پیروانش پراکنده شدند و هر یک به خدمت خانی نظیر او در آمدند. آنان خیل و حشم یسوکای را نیز با خود بردند.
ایلون زن یسوکای با وضع دشواری روبرو شد.
از دست رفتن مال و حشم، او و فرزندانش را به گرسنگی محکوم کرد
و پراکنده شدن مردان مسلح نیز در معرض خطر های مرگبار استپ قرارشان داد.
اما ایلون که زنی قهرمان بود خود را نباخت و بی درنگ بر اسب یسوکای که به جای مانده بود
بر نشست و سردرپی مغولان گریزپای نهاد و آنان را با ادآوری دلاوری های شوهرش به بازگشت فراخواند
سرور جوان عشیره کوچک چادر نشینی، در نقطه گمنامی از استپ بیکران آسیا، در روزگاری که برای ادامه زندگانی ساده خود ناچار بود هر روز در مبارزه و پیکار باشد، عزم جهانگشایی کرد و بر آن شد که سروری خود و قبیله اش را بر سراسر جهان مسلم دارد و چون پس از پنجاه سال دیده از جهان فرو بست کشوری به فرزندان خویش باز گذاشت که کس نه پیش از او و نه پس از او قلمروی بدان پهناوری نداشته است .
در تاریخی که چنگیز خان به این کار دست زد هنوز قومی هم که او کشورها را به نامش بگشاید وجود نداشت. خود او جوانی یتیم و بی کس بود ودهانش بوی شیر میدادو جز اراده استوار و نیروی جوانی را بمانی تزلزل ناپذیر به رسالت تاریخی خوش چیزی نداشت . همه با او به دشمنی و ستیزه برخاسته بودند. از همسایگان و یاران قبیلهاش که اوراچون درنده ای به ستوه می آوردند و همسر جوانش را از حجلۂ عروسی میر بودند و دارایی اش را که چند اسب و چند گوسفند بیش نبود به یغما می بردند ، گرفته تا امپراطوران و شاهان مقتدر که بر میلیونها تن فرمانروایی می کردند به او کینه میورزیدند. لیکن این جوان گمنام دست از جان شسته استپها که هنوز نام و نشان کشورهایی را که……..
دیدگاه خود را ثبت کنید