نام رمان : به من یه فرصت بده
نویسنده : khorshiid
ژانر : عاشقانه
سطح رمان : جذاب
ویراستار : ریحانه سادات
تعداد صفحات کتاب : 81 صفحه پی دی اف
عذر میخواهی؟
اما الان کمی دیر نیست؟
کمی دیر نشده برای ترمیم قلب شکستهام؟
ببینم! آیا میتوانی تکههای قبرم را از آن باغ نفرینشده پیدا کنی؟
تو در آن شب نحس مرا شکستی، تحقیر کردی، مرا گدای عشق خواندی و حالا…
ببینم! درست متوجه شدم؟ تو حالا از من عشق گدایی میکنی؟
شاید باید زمان دوباره تکرار شود.
با این تفاوت که حالا من پادشاهم و تو سربازی به دنبال نگاه من.
شاید باید من آن کلمهی نحس را به زبان بیاورم. «نمیخواهمت!»
قسمتی از متن رمان به من یه فرصت بده :
نگاهم به دستبند تو دستهام افتاد. حالا واقعاً لازم بود اینها رو ببندید؟ دستهام زخم میشن. صدای غرش مردی از کنار گوشم اومد:
– اینجا چه غلطی میکنی؟
سرم رو بالا آوردم. بهبه! جناب سرتیز هم تشریففرما شدن. اخمی کردم و گفتم:
– کی تو رو خبر کرد؟
نگاهش رو دستبند آهنی تو دستم نشست. اخمهاش تو هم رفت و گفت:
– چه غلطی کردی آوردنت؟
نگاهم رو بیحوصله بهسمت دیگهای چرخوندم و بیتفاوت گفتم:
– به تو چه!
زیرچشمی نگاهم به دست مشتشدهش نشست.
لبخندی کنج لبم نشست. حرص بخور عزیزم! واسهت خوبه.
نگاهم به دستبند تو دستهام افتاد. حالا واقعاً لازم بود اینها رو ببندید؟ دستهام زخم میشن. صدای غرش مردی از کنار گوشم اومد:
– اینجا چه غلطی میکنی؟
سرم رو بالا آوردم. بهبه! جناب سرتیز هم تشریففرما شدن. اخمی کردم و گفتم:
– کی تو رو خبر کرد؟
نگاهش رو دستبند آهنی تو دستم نشست. اخمهاش تو هم رفت و گفت:
– چه غلطی کردی آوردنت؟
نگاهم رو بیحوصله بهسمت دیگهای چرخوندم و بیتفاوت گفتم:
– به تو چه!
زیرچشمی نگاهم به دست مشتشدهش نشست.
دیدگاه خود را ثبت کنید