در همین حال هری به همراه رون و هریمون ولدمورت را دنبال میکنند و در این راه هری به راز وسیلههای مرگباری که صاحبش را به قدرت ارباب مرگ بودن میرساند پی میبرد.
در بخشی از کتاب هری پاتر و قدیسان مرگبار میخوانیم:
صدای به هم خوردن شدید در جلویی در راه پله طنین انداخت و صدایی غرید:"هی، تو"
شانزده سال اینگونه مورد خطاب قرار گرفتن برای هری شکی باقی نگذاشت که شوهر خالهاش او را صدا میزند. با این حال بلافاصله جواب نداد. هنوز در فکر قطعهی کوچک و باریکی بود که برای کسری از ثانیه گمان کرده بود در آن چشمهای دامبلدور را دیده است. زمانی که شوهر خالهاش فریاد زد "پسر!" هری به آرامی از تختش بیرون آمد و به سمت در اتاق رفت. لحظهای توقف کرد تا تکهی آینهی شکسته را به کوله پشتیای اضافه کند که پر از چیزهایی بود که قرار بود با خودش ببرد.
زمانی که هری بالای پلهها ظاهر شد ورنون دورسلی غرید: "چقدر طولش دادی! بیا پایین، باهات حرف دارم."
این محصول با شناسه انحصاری 105312 نزد سامانه فروش فایل
فاپول و
به شماره مجوز 50/16074 نشر بر خط، نزد وزارت ارشاد به ثبت رسیده است. کپی
برداری و
بازنشر این اثر به هر نحو، منجر به شکایت رسمی فاپول و پیگرد قانونی خواهد شد.
بازاریاب فاپول شو!
لینک بازاریابی این فایل که مخصوص نام کاربری شما ایجاد شده است را کپی و در شبکه های
اجتماعی یا سایت و وبلاگ خود منتشر کنید و از 10 تا 15 درصد پورسانت بازاریابی فروش این
فایل بهره مند شوید.
دیدگاه خود را ثبت کنید