رمان : #خاکستر_عشق
🪴نویسنده: #زهرا_حسینی
🪴ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #غمگین
خلاصه:
توی اون شب بارونی حتی دل آسمون هم گرفته بود آخه داشت با تمام وجودش فریاد میزد، حتی اونم داشت برای پویای عاشق و ژینای قصهی ما که عشق واقعی رو به همه دنیا تداعی کرده بودند اشک میریخت و این زجههای آسمون بود که به جای پویا و ژینا میگفت: مگه جرم عاشقی چیه ؟؟؟
ما فقط عاشق بودیم عاششششششششششق!
د آخه این سرنوشت لعنتی چه پدر کشتگی با ما داشت که ما رو لایق چنین سرنوشتی دونست!! مگه من و اون کجای این کرهی خاکی رو اشغال کرده بودیم که ما رو از دنیات اخراج کردی ؟؟
عشق ما که پاک بود چرا گذاشتی که به دست یه عوضی کثیف بشه ؟! چرااااااا؟ خدایا چرا صدای نالههامون رو نشنیدی؟ به خدا صدای فریادامون از همون گلومون مییومد که تو از رگ گردن هم بهش نزدیکتری؟ …
دیدگاه خود را ثبت کنید