در داستان کتاب یک گل سرخ برای امیلی، میس امیلی گریرسن، دختر یک خانواده متمول و بانفوذ پس از مرگ پدر تنها می شود؛ تنهایی او چنان است که ترحم همسایگان را برانگیخته است؛ اما آنان تنها به جمله ای درباره او بسنده میکنند: “بیچاره امیلی “. امیلی با هیچ کس در ارتباط نیست، جز نوکر پیر سیاهپوستی که معجونی از آشپز و باغبان است و در خانه او کار میکند. ویلیام فاکنر در رمان حاضر به جستجو در درون انسان هایی میپردازد که از مکنت مالی و نفوذ فراوانی در جامعه امریکایی برخوردارند و در واقع این نفوذ و مکنت، به آنان اصالت بخشیده است؛ اما این اصالت سبب تنهایی صاحبان خود شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید