در « مرگ در ونیز»، شخصیت اصلی داستان، در جدایی خود خواسته از زندگی و کشش به سوی زیبایی هنری، به آغوش مرگ رانده می شود. شخصیت این داستان، که ذهن و خیالش به تسخیر خوابهایی متأثر از مرگ و ماوراء در آمده است، گویی در پیروی ناخودآگاه از این خوابها، در گردشی بعد از ظهری، با سفیر مرگ روبهرو میشود و این پیک دیار ارواح در روند داستان هربار در نقابی و هیأتی او را به جایی میکشاند که در آنجا مرگش مقدر شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید