ماجرای این کتاب درباره پسری جوان با نام دمیتری نخلیودوف است. پسری آرام، مهربان، سرزنده، پاک و بیآلایش. او مدتی مهمان خانه بزرگ و اشرافی عمههایش میشود و در همین دوران به دختر خدمتکاری با نام کاتیوشا دل میبندد. آن دو گاهی به دور از چشم عمهها با یکدیگر صحبت میکردند و اوقات خوشی را داشتند. اما بالاخره وقت رفتن دمیتری فرا رسیده بود. او در حالی که به کاتیوشا قول دیدار دوبارهشان را داد، با او خداحافظی کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید