ﺻﺪای آﻫﻨﮓ آﻧﺸﺮﻟﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ .ﺳﺮم داﺷﺖ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﻲ ﺷﺪ .دﺳﺘﻢ رو از ز ﻳﺮ ﭘﺘﻮ ﺑﻴﺮون آوردم و روی ﻋﺴﻠﻲ ﻛﻨﺎر ﺗﺨﺖ ﻛﺸﻴﺪم. ﺻﺪا ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ داﺷﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻣﻲ ﺷﺪ و ﻣﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻋﺼﺒ ﻲ ﺗﺮ ﻣ ﻲ ﺷﺪم .ﺑﺎﻻﺧﺮه دﺳﺘﻢ ﺧﻮرد ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻴﻢ .ﭼﻨﮕﺶ زدم وﻛﺸﻴﺪﻣﺶ زﻳﺮ ﭘﺘﻮ.ﻳﻜﻲ از ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺑﻪ زور ﺑﺎز ﻛﺮدم و دﻛﻤﻪ ﻗﻄﻊ ﺻﺪا رو زدم .ﺻﺪا ﺧﻔﻪ ﺷﺪ.
ﻧﻤﻲ دوﻧﻢ ﭼﺮا آﻫﻨﮕﻲ رو ﻛﻪ اﻳﻨﻘﺪر دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدم ﺑﺮا ی آﻻرم ﮔﻮﺷﻴﻢ. دﻳﮕﻪ داﺷﺘﻢ از ا ﻳﻦ آﻫﻨﮓ ﻣﺘﻨﻔﺮ می ﺷﺪ. ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪ ﺑﻮد؟ ﻫﻔﺖ ﺻﺒﺢ .ﻟﻌﻨﺘﻲ !ﺧﻮاﺑﻢ ﻣﻲ ﻳﻮﻣﺪ دﻳﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ داﺷﺘﻢ ﭼﺖ ﻣﻲ ﻛﺮدم و ﺗﺎزه دو ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺧﻮاﺑﻴﺪه ﺑﻮ دم. اﻳﻦ ﭼﻪ ﻗﺮار ﻛﻮﻓﺘﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎم ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدم؟ اﻧﮕﺎر ﻣﺮض داﺷﺘﻢ !ﺑﺎ ﻏﺮ ﻏﺮ از ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪم و ﻛﺶ و ﻗﻮﺳﻲ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﻢ دادم .ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ در و دﻳﻮار ﺑﻨﻔﺶ اﺗﺎق اﻓﺘﺎد .
ﻫﻤﻪ دﻳﻮارﻫﺎ ﺑﺎ ﻛﺎﻏﺬ دﻳﻮار ی ﺑﻨﻔﺶ ﭘﻮﺷﻴ ﺪه ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺑﻬﻢ آراﻣﺶ ﻣ ﻲ داد .در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻟﻲ ﻟﻲ ﻣﻲ ﻛﺮدم ﺗﺎ ﺧﻮرده ﭼﻴﭙﺲ ﻫﺎ ﻳﻲ ﻛﻪ از دﻳﺸﺐ ﻛﻒ اﺗﺎق ﭘﺨﺶ ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺣﺎﻻ ﭼﺴﺒﻴﺪه ﺑﻮد ﺑﻪ ﭘﺎ ﻳﻢ ﺟﺪا ﺷﻮد ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه رﻓﺘﻢ و ﺑﺎ….
بعد از خوردن ناهار نیلی جون و سوره میز و جمع کردن و نذاشتن من دست به سیاه و سفید بزنم. وقتی هم که اصرار کردم، دست منو گرفت توی یکی از دستاش، دست آرتان و هم گرفت توی اون دستش و راه افتاد سمت اتاق آرتان. نمی دونستم قصدش چیه. در اتاق آرتان و باز کرد. ما دوتا رو هل داد توی اتاق و در حالی که در اتاق و می بست گفت:….
دیدگاه خود را ثبت کنید